نتایج جستجو برای عبارت :

دود از سیگارِ توعه یا از مغزِ من؟

مشکل از من بود. من نتونستم رنگی به زندگیت بدم. آره شروع همه ی ماجرا دست من بود. اولین نفس رو من کشیدم. من بودم که جون گرفتم از تو... اما دیگه ریش و قیچی دست توعه. دیگه این توئی که میبری و میدوزی. پایانش با توعه. تویی که جون میگیری، جون منو... میدونم حال خودت خوب نیست، میدونم دنیات سوخت و خاکستری شد، میدونم آرزوهاتو پر دادی رفت، فقط یه چیزی: امید رو از من نگیر. یک جایی از زمان منتظرت میمونم. شاید عاشق موندن اینجاها معنی پیدا میکنه. منو ببخش پس...


دوباره برگشتى
تو روزهاى بدم
به من اضافه بشى
نمیدونم که باید
چقدر بگذره تا
تو هم کلافه بشى

غمِ جدیدى ازت
حک شده رو تنِ من
مثلِ نمک رو زخم
غمت برای دلم
مقدسه قطعن
مثلِ نمک رو زخم

شدى پدر ژپتو
که توىِ قرن فلز
یه عشقِ چوبى داشت
یه عشقِ چوبى که
واسه شکسته شدن
دلیلِ خوبى داشت

باید برنجى ازم
ببین چه رنجى ازم
تو دست و بالِ توعه
که عشق منجى نیست
که عشق چیزی نیست
فقط وبالِ توعه!

یه عمره سنگ شدم
که چوب خورده نشم
یه عشقِ مرده نشم
منی که این همه س


دوباره برگشتى
تو روزهاى بدم
به من اضافه بشى
نمیدونم که باید
چقدر بگذره تا
تو هم کلافه بشى
غمِ جدیدى ازت
حک شده رو تنِ من
مثلِ نمک رو زخم
غمت برای دلم
مقدسه قطعن
مثلِ نمک رو زخم
شدى پدر ژپتو
که توىِ قرن فلز
یه عشقِ چوبى داشت
یه عشقِ چوبى که
واسه شکسته شدن
دلیلِ خوبى داشت
باید برنجى ازم
ببین چه رنجى ازم
تو دست و بالِ توعه
که عشق منجى نیست
که عشق چیزی نیست
فقط وبالِ توعه!
یه عمره سنگ شدم
که چوب خورده نشم
یه عشقِ مرده نشم
منی که این همه سال
تقاص پ
دانلود | Download

راس راسکی عاشق تو
دارم میشم دیوونه
این حس بینمون
تا آخرش میمونه
حواسم نبود یهو دیدم
تو هوات غرقم
با تو آروم شدمو
تند زد رو تنت قلبم
شب ماله منو توعه
ناز کردنا مال توعه
قلبم ماله توعه
اسمم تو فاله توعه
منو سفت تر بگیر که بدجوری ما چفت همیم
تو کل خیابونا داد میزنم عشق منی
آسمون ما با یه نور ماه
روشنه و آرزومه باشی کنار من
من به یادتم
من کنارتم
واسه ی همیشه
آخه بی تو که نمیشه
آخه وجود من عشق من
جز تو کی میشه
من 
تو
ما
دنیا
آغوشت
به عشق
آ
ای کاش یه معیاری بود واسه این که استاد بفهمه این دانشجوی فلک زده چقد خودشو واسه این امتحان پاره کرده و چقدر بلده این سوال هارو حل کنه ولی الان مغزِ افلیجش کار نمیکنه.
کاش استادا میتونستن مغز دانشجو رو بخونن
اونوقت اینجوری گوه نمیخورد به امتحانی که انقدر بلدش بودم..
تقریبا آخرین شانسم بود برای نمره درست درمون گرفتن  :(
واسه این پسرکِ مو فر فر دوست داشتنی جای یک عدد خواهری خوشحالم
ولی امیدوارم هیج وقت دیگ با چاقو نره تو دل دیده شدن..
دوم شدن حقت بود:)
ولی دوست داشتم اول پارسا خایف شه ک خب نشد:(
#ترشحات یک مغزِ الکی سرخوش سر این مسابقه
:همینک منو این مسابقه دور کرد از دغدغه های روزمرگی زندگیم حتی مدت کوتاه ک پاش بودم ممنونم..
 
وقتی بهت میگم اینکارو بکن اون کارو نکن....
وقتی بهت میگم بافلانی حرف نزن....
وقتی بهت میگم یه کاریو انجام نده...
وقتی بهت میگم پیش فلانی نرو...
وقتی بهت میگم عکستو به هرکسی نده....
وقتی بهت میگم همه چیزتو به هرکسی نگو....
وقتی بهت میگم به فلانی دست نزن...
وقتی یکی میاد سمتت یا بهت دست میزنه یا بغلت میکنه،بهت اخم میکنم ومیرم اونطرف ....
وقتی بهت میگم اگه اینکارو بکنی ناراحت میشم.....
یعنی واقعا ناراحت میشم....
یعنی دلم نمیخواد کس دیگه ای بهت نزدیک بشه...
یعنی و
بهشت جایی  نیست که  بری زیر درخت بشینی زندگی کنی و هیچوقت نمیری 
بهشت یعنی مردن من واسه تو...مردن تو واسه من
بهشت بودن توعه حتی وسط جهنم
بهشت صبح بخیر توعه
بهشت شب بخیر توعه
بهشت صدای توعه 
بهشت یعنی همین که "هستی"
بهشت" موندن" تو به پای منه
بهشت اون لحظه ست که یهو صدام میکنی
بهشت بغل توعه
بهشت بوسیدن توعه
بهشت یعنی جنگیدن تا مردن ....واسه هم
بهشت یعنی تو
 
 
ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه...تویی
خدا با بلاتکلیفی هیچ کیو امتحان نمیکنه به نظرم.
بلاتکلیفی مشکل توعه.خدا کمک میکنه تو بلاتکلیفی ها.
کو؟؟؟
از وقتی خودمون رو شناختیم بلاتکلیفیم.
میدونم امتحان نیستم.چون امتحان با صبر درست میشه.ولی وقتی ندونی چاره صبره یا نه چی؟نمیدونی باید دست رو دست بزاری یا نه.
این خیلی بده
 
چند وقت پیش تو یه کافه منتظر یکی از دوستام بودم که با صحنه‌ی جدیدی مواجه شدم. میگم جدید، چون هیچ وقت پیش نیومده بود ببینم یا حتی بهش فکر کنم. و نمیگم عجیب، چون با وجود این که شدیدا تعجب کردم، نمی‌فهمم مشکلش کجاست و چرا باید بهش گفت عجیب!
تو قسمتی از کافه که سیگار کشیدن آزاد بود، یه دختر کاملا باحجاب داشت سیگار می‌کشید.
اول چند ثانیه‌ای بهش خیره شدم و در عین حال که متعجب بودم، به این فکر کردم که دقیقا از چی متعجبم و چه چیزی تو این صحنه عجیبه؟ ب
تا حالا به تفاوت مارمولکای سفید با سبز دقت کردید؟
مارمولکای سفید از مارمولکای سبز قشنگترن اما خیلی کند تر از مارمولکای سبزن و همینطور به نسبت خیلی احمق ترن 
پریروز صبح دیدم یه مارمولک سفید روی کتونیم نشسته رفتم نزدیکتر یکم ناز و نوزش دادم بعد گفتم پیشته اما نرفت گفتم پیشته پیشته اما بازم نرفت به خیال خودش با رنگ سفیدش رو کتونی مشکی من تونسته استتار کنه :| 
دیگه اومدم با دستم پیشته بدمش که احمق اعظم یکاره رفت توی کتونی :| 
حالا هر چی کتونی رو ب
از تو جز به قدر نیازم نمیخواهم که از کف ندهم بی نیازی و سادگیم را و از تو انگیزه میخواهم که به بیهودگی نگذرانم زندگیم را 
...........
 خدایا بیا یکم پایه باش این گره و کورهای زندگیم وا بشه 
من ازت ارث دو میلیاردی که نخواستم ؟! 
فقط همین یه مرحله رو از زندگیم رد کنم و انگیزه ی بشه برای دوباره روی غلتک افتادن 
خدایا دمت گرم، روی مرام و معرفتت شدیدا حساب باز کردم 
من هر چی توان داشتم گذاشتم وسط از این به بعدش دیگه نوبت توعه :) 
یادم نیست سال پیش این موقع رو!
دلم برای یه چیزایی تنگ شده این حرفا از طرف من معمولیه نه؟فکر نمیکردم اینطوری بشه ولی باز کنار میام...
معلوم نیست با خودم چند چندم،من چی میخوام؟به محض اینکه بفهمم مطمئنا همه چی عوض میشه.سال پیش این موقع هنوز خیلی چیزا داشتم که الان ندارم.
شاید یکیتون بیاد و کامنتی بذاره با این مضمون:《جنبه ی مثبتش رو نگاه کن امسالم یه چیزایی داری که سال پیش نداشتی》اما این حرفا تکراریه!من چیزایی که سال قبل داشتم و الان ندارم رو نیا
مامان میدونی تو لجباز ترین و خرف گوش نکن ترین دختر دنیا رو داری
اما همین دختر لجباز تنها جای امن دنیا براش همین آغوش توعه تنها جایی که بدون قضاوت اطرافیان با ارامش گریه میکنه ، میخنده..
مامان اما تو بهترینی همیشه بودی شاید خیلی لفظی بهم محبت نکنیم انا تو با رفتارات نشانم دادی چقدر عاشقمی ..
مامان خیییلییی دوست دادم❤
مادر ببخش سردی دستای بچتو
مادر ببخش بچه ی تو گیج و دپرسه
روزی هزار مرتبه پارو زده ولی
این رود هیچ موقع به دریا نمی رسه
انگیزه داشتم واسه این زندگی پوچ!
انگیزه داشتم یه نفر موندگار شه
داستان زندگی من اصلاً خوشی نداشت
اما قرار نبود که تهش گریه دار شه
من واسه دلخوشی کسی دست و پا زدم
که وقت خشکی قطره‌ی بارونمو گرفت
می‌دید نیمه جونم و تیر خلاصو زد!
وقتی نداری مغزِ استخونمو گرفت
گشتم نبود، پس پی روزای خوش نگرداینجا به قدر یک سر سوزن امید نیست
من چند
حراج
مادر ببخش سردی دستای بچتو
مادر ببخش بچه ی تو گیج و دپرسه
روزی هزار مرتبه پارو زده ولی
این رود هیچ موقع به دریا نمی رسه
انگیزه داشتم واسه این زندگی پوچ!
انگیزه داشتم یه نفر موندگار شه
داستان زندگی من اصلاً خوشی نداشت
اما قرار نبود که تهش گریه دار شه
من واسه دلخوشی کسی دست و پا زدم
که وقت خشکی قطره‌ی بارونمو گرفت
می‌دید نیمه جونم و تیر خلاصو زد!
وقتی نداری مغزِ استخونمو گرفت
گشتم نبود، پس پی روزای خوش نگرداینجا به قدر یک سر سوزن امید نیست
بابا تو چند مترمربع باغچه‌ی تو حیاط چند جور درخت کاشته.
امشب با هم یه نهال آلبالو کاشتیم. مراسم جالبی بود. اول باید گودال کند. اندازه‌ی ریشه‌ی نهال. بعد نهال رو از گلدونش جدا می‌کنی. میذاری تو گودال. خاک می‌ریزی و آب میدی که خاک جدید به قدیم وصل شه. تو همه‌ی این مراحلم باید بگی: "بسم‌الله" یا حداقل بابا اینطوری می‌گه. که درخته بگیره.
 
+ کاش زودتر آینده بیاد. بگذره این روزا. خدایا اندکی نسیان به من بده. اندکی بی‌حسی.
++ مونگه، حیدو (سین فرستاد گ
به نام "خدا"
"دروغ" وجودِ من در میانِ مفاهیمی‌ "است" که ناتوانی‌ام در فهم‌شان، من را به دنبال مفاهیم جدید می‌کشاند. 
مسیری که در آن یک مفهوم وارد می‌شود و من قدرت فهمش را ندارم و برای ادامه یک مفهوم جدید می‌خواهم،
مسیری که فقط یک چیز می‌تواند متوقفش کند،  
بومممم،
تِرِکیدن.
امید دارم که آن‌موقع برگردی و هفدهمین تکه از مغزم را رویِ تقویم ببینی. 
تِکه‌ای که برای مفاهیم تو خلق کردم،
که شاید بفهمم، گم شَوَم، که شاید بتوانم وجودم را با تو تعری
یکی از دعاهای بسیار زیبا و پرمعنا به نظرم همین دعای کوتاه " اللهم اشغل‌ الظالمین بالظالمین" عه.
حالا انشاالله که بیشترتر هم مستجاب بشه.
+ منتها به قول یه بنده خدایی، قسمت تلخ ماجرا اونجاست که همه‌مون می‌دونیم تهش هیچ اتفاق خاصی نمیفته.
+ الان باز میاد می‌نویسه تقصیر توعه که به روحانی رای دادی
بدون تعارف رو دیشب دیدم، مصاحبه با خانواده شهید مرتضی ابراهیمی، شهید امنیت شهریار، با دو فرزند، یکی ۷ ساله و اون یکی ۴۳ روزه. چقدر سوزناک بود...خصوصا اونجا که همسرش میگفت، مرتضی پیش ماست، بچه رو میذارم زمین میگم مرتضی نوبت توعه، من خسته شدم‌. خیلی درک میکنم این جمله رو‌‌‌...من از صبح که همسری میره، لحظه شماری میکنم تا عصر که برگرده، تا کمکم باشه... حالا نمیتونم تصور کنم برگشتی در کار نباشه... :(( خدا صبر و توان بده به خانواده اش...
+ بعضی ازخودگ
"بسم الله"
 
چقدر زود یک صبح شنبه دیگه رسید. 
این دقیقا همون شنبه ایه که قول دادی درس خوندنو شروع کنی... 
همون شنبه ای که به قول دادی داری بری باشگاه ... 
همون شنبه ای که امتحان کلیه داری و بازم نخوندی :)) 
- چرا کشتیش؟ 
+آقای قاضی! روزایی که هوا آلوده بود، ابتداییارو تعطیل میکرد اما انتظار داشت ما دانشگاهیا فتوسنتز کنیم!فکر کنم بچش هنوز ابتداییه!
-حق با توعه! ختم جلسه ...
اصلا ما مشهدیا چیمون از تهرانیا کمتره که همشون تعطیل شدن؟
 
امام خامنه ای (مدظله العالی) : کسی که زبانِ باز و دلِ روشن و مغزِ فعّال دارد، میتواند مقابل تهاجم فرهنگی را بگیرد. با چه؟ با سنگر فرهنگی، با حصار فرهنگی و با سلاحِ دور زنِ فرهنگی. ابزار فرهنگی لازم است.
این است که ما به کسانی که اهل کار فرهنگی اند، دائم میگوییم، به بعضی تکرار میکنیم، به بعضی التماس میکنیم، بعضی را در این‌جا جمع میکنیم و به بعضی پیغام میدهیم که «آقا! کار فرهنگی بکنید.»
جواب کار فرهنگىِ باطل، کار فرهنگی حقّ است. در مقابل کسی که از
اخه تو شعور داری؟ تو چیزی حالیت میشه؟
دریغ از سر سوزنی که یاد بگیری به علایق بچه ت احترام بذاری! درررریغ!!!
مگه خونه جای کارای مزخرف توعه؟ که ما باید ساکت بشینیم هیچ کسم باهات حرفی نزنه تا جنابعالی به کارات برسی؟ #پررو_جماعت!
برگشتی به محمد میگی (البته گفتن که نه، با اون حالت مسخره ی همیشگیت ) که عکس اینارو به من نشون نده، البته گفتی عکس این سگا رو به من نشون نده ! 
قبلشم اومده بود با یه دبه تنبک بزنه که گفتی برو یعنی چی این کارا...
الهی که بمیری و د
مثل حس اون مرد و زنِ هفتاد و خورده‌ای ساله که تمام عمرشونو کنار هم گذروندن و تمام کارای دنیا رو کردن و تمام حرفای دنیا رو زدن با هم. حالا دیگه فقط دست در دستِ هم می رن محله‌ی قدیمی. جایی که بچه‌هاشونو توش بزرگ کردن، مدرسه گذاشتن، دانشگاه فرستادن. می‌رن تو اون محله‌ی قدیمی و صاف می‌رن سروقتِ کریم سگ‌پز و سفارشِ دو تا ساندویچ مرغ و مغز می‌دن و مرد دستشو می‌کنه تو جیبشو چند تا اسکناس مچاله می‌آره بیرون و می‌ده دستِ کریم. زنم لبخندی می‌زنه و
و قسم به خواب ...
که راهی است برای زدودن آلودگی ها
و قسم به صافی صبح ...
که یادت میاره با آغوش باز و چشم بسته از گذشته ، منتظر شروع توعه
قسم به لیست To do...
قسم به تیک هایی که جلو کارها میخوره و مسرورت میکنه ...
که نشونت میده هنوز قدرت زندگیت تو دستای خودته 
SO ,LET'S START
+گفتم خواب و زدودن آلودگی؟! میدونستین از لحاظ پزشکی،بدن بخشی از مکانسیم ها و مواد دفعی اش رو به وسیله خواب از بین میبره؟!
1. به نقطه‌ای تو زندگیت می‌رسی که متوجه میشی چی خوشحالت میکنه و این خوبه چون تو بزرگ شدی... آسایش و آرامش خودت رو بر هر چیز اولویت بده؛ انتخاب کن که وقتت رو چ جوری و با چه کسی بگذرونی
2. بعد دانشگاه دوست واقعی خیلی کم پیدا میشه ولی این فرصت رو به آدما اطرافت و به خودت بده تا دوست پیدا کنی!
3. هر چی به انتهای دهه دوم زندگیت میرسی بیشتر متوجه میشی که کارت، فقط یک شغل نیست! آینده توعه
ادامه مطلب
موفقیت فقط تو کنکور و صرفا ی رشته ی خاص تعریف نشده 
موفقیت توی طرز فکر توعه که از راهی ک جلو روته راه موفقیت پیدا کنی 
انقد خودتون پشت سد کنکور تلف نکنید 
یکم هم ب خدا اعتماد کنید 
وقتی یکسال تلاش نکردی دوسال  موندی تلاش نکردی رفتی رو سیکل معیوب نمیگم نمون ولی ی اراده ی فولادی میخواد موندن ی روحیه ی آهنی
وقتی ادم پشت کنکوری بودن نیستی روحیه ات ضعیفه خودت تلف نکن 
موفقیت فقط در کنکور نیست 
زنگ اون یکی درم بزن
چیزی که من خودم تا قبل رفتن دانشگاه
چیزی درونِ افکارش گره می‌خورد و دردی شقیقه‌هایش را تا سَر حد، می‌سوزاند؛ باید چیزی را درونِ مخیله‌اش باور کند اما نمی‌خواهد دریابد دنیایی که به نیکی درونِ ذهنش ساخته است، چگونه واژگون او را میانِ زمین و آسمان، آویزان رها کرده است. باید می‌دانست انسانی که نامِ دوست را از صمیمِ قلب روی آن گذاشته است، همان دشمنی است که گلوله‌های تشنه به خونش را درونِ اسلحه‌ی فلزی یک به یک اضافه کرده است، که چگونه قدم کوتاه‌تر از قدم‌های بُلندش می‌گذارد
بعضی وقتا نمیدونم واقعا مشکلات تقصیر خودمونه یا دیگران!
مثلا همین امتحان! خب این سوالارو به متخصص کلیه بدی زیر 50% جواب میده!
آخه یعنی چی مریض با ادم و پروتئین اوری اومده تشخیصتون چیه!؟ 
یا مثلا زدن بعضی حرفا! نمیدونی بگی یا نگی! اگه بگی اتفاقات بعدش تقصیر توعه یا دیگران؟ 
اگه نگی و اتفاقی بیوفته چی؟
 من به شخصه از اونی که بنزینو گرون کرده( تا این لحظه خبری از مسئول این اتفاق نیست) تشکر میکنم!
حتی ساعت 2 ظهر که اوج شلوغی خیابونا بود، فلکه پارک خلو
دلمون کبابه واسه بابا هایی که این چند وقته کمرشون شکسته!
دلمون کبابه واسه بچه هایی که گشنه سر رو بالش میذارن !
دلمون کبابه واسه آرزو هایی رنگارنگشون که هنوز هم خیلی از ما ها خیلی راحت میتونیم ارزوشونو برآورده کنیم .
دلم کبابه از نگاه حسرت بارشون!
من میرم و هیچ کس نمیتونه مانعم بشه، میرم با تمام هر چه دارم و ندارم 
هرکسی هم مسخرم کنه برام مهم نیست
چون من عاشقم،احساس میکنم خدا چندین ساله این عشق رو تو وجودم گذاشته!
حتما آخرش قشنگ تموم میشه حتی اگ
زمانه ی تفریق. پیش از وصل، فصل. خَلق را به خویش نهادن و بی خَلق برخاستن و خُلق را آتش زدن، بی خُلق برخاستن. غم را وانهادن و شادی را، و هر طلب پست را، و هر آرزو و امید. همه بندها بگسستن، از سست ترین تا سخت ترین. هیچ ندا را پاسخ نگفتن، به هیچ آیین و ادب سر نجنباندن، و سر به هیچ سر فرو نیاوردن، نه خدا و نه انسان. از همه چیز سر کشیدن. بی باور به قدمگاه حقیقت رفتن و سر گوش تا گوش به تیغ استاد عشق سپردن. 
طرد شدن، خاک شدن، خاکِ حقیقی، نه خاکِ خاک. خاکِ آسمان
داشتم کتاب میخوندم که نویسنده ازم به عنوان یه مخاطب پرسید بزرگترین ترس زندگیت چیه؟فضاسازی داستان اینطوری بود که اولین و سریعترین جواب ممکن رو بدیم
و جوابم؟
بزرگترین ترس زندگیم ، ترس از دست دادن توعه ... تویی که مثل یه سایه همراه منی و هر جا برم هر جا بری فکرت و خیالت و حمایتت همراهمه
تو به جای تمام جهان دوست منی ، پایِ دیوونگی ها و یارِ بازی های منی
سالها قبل ث دروغ نگفت که من و تو مثل انرژی ایم! و فقط خودمون میدونیم این روزها به چه شکلی از انرژی
آهنگ زیبا و شنیدنی ♪ عشق ♪ با صدای ♪ علی ارشدی ♪ را به صورت آنلاین از رسانه ♥ گیتار موزیک ♥ گوش کنید و با بالاترین کیفیت به همراه متن ترانه دانلود کنید.
 
دنیای من تویی زیبای دیدنی♪ ♥‿♥ ♪دنیای من بمون تو واسم خود منی♪ ♥‿♥ ♪حالا که پیش منی چرا ساکت میشی♪ ♥‿♥ ♪زود بیا تو بغلم نگران چی میشی♪ ♥‿♥ ♪عشق یعنی منو تو یعنی آرامش من♪ ♥‿♥ ♪عشق وابستگی نیست عشق یعنی تو و من♪ ♥‿♥ ♪عشق دستای توعه وقتی تو دست منی♪ ♥‿♥ ♪ضربان قلب من نباشی
هی فشار پشت فشار، گریه و درس و دوری، دلم میخواست وسط همه ی اینا تو بودی، تو بودی تا به جای این بالشو پتو سرمو بذارم رو بازوتو تو بغلت اروم بگیرم، دلم میخواست تو بودی وسط همه این شلوغیا، وسط بود و نبود ادما، تو بودی که صبح چشمام رو به تو باز شه نه دیوار زرد بی روح، دلم میخواست تو بودی و بغلم میکردی دستتو میبردی لای موهام و میذاشتی تو بغلت اروم بگیرم تو بغلت گریه کنم حتی شده بمیرمدلم میخواد باز بهم بگی دوستم داری بهم بگی خواستن تو چشماتو الکی نمی
آهنگ زیبا و شنیدنی ♪ عشق ♪ با صدای ♪ علی ارشدی ♪ را به صورت آنلاین از رسانه ♥ گیتار موزیک ♥ گوش کنید و با بالاترین کیفیت به همراه متن ترانه دانلود کنید.
 
دنیای من تویی زیبای دیدنی♪ ♥‿♥ ♪دنیای من بمون تو واسم خود منی♪ ♥‿♥ ♪حالا که پیش منی چرا ساکت میشی♪ ♥‿♥ ♪زود بیا تو بغلم نگران چی میشی♪ ♥‿♥ ♪عشق یعنی منو تو یعنی آرامش من♪ ♥‿♥ ♪عشق وابستگی نیست عشق یعنی تو و من♪ ♥‿♥ ♪عشق دستای توعه وقتی تو دست منی♪ ♥‿♥ ♪ضربان قلب من نباشی
آهنگ زیبا و شنیدنی ♪ عشق ♪ با صدای ♪ علی ارشدی ♪ را به صورت آنلاین از رسانه ♥ گیتار موزیک ♥ گوش کنید و با بالاترین کیفیت به همراه متن ترانه دانلود کنید.
 
دنیای من تویی زیبای دیدنی♪ ♥‿♥ ♪دنیای من بمون تو واسم خود منی♪ ♥‿♥ ♪حالا که پیش منی چرا ساکت میشی♪ ♥‿♥ ♪زود بیا تو بغلم نگران چی میشی♪ ♥‿♥ ♪عشق یعنی منو تو یعنی آرامش من♪ ♥‿♥ ♪عشق وابستگی نیست عشق یعنی تو و من♪ ♥‿♥ ♪عشق دستای توعه وقتی تو دست منی♪ ♥‿♥ ♪ضربان قلب من نباشی
بازیهای مبتنی بر شانس قدرت شناسایی و کشف روابط علت معلولی رو از انسان میگیره و انتظار رخداد مطلوب  در انسان رو نهادینه میکنه
انتظاری که جایگزین تلاش در تغییر روابط علت معلولی میشه
تلاشی که میتونست  در سنین بالاتر خودِ انسان رو تبدیل به علت و عاملِ وقایعِ مطلوب کنه
بازیهای تاس دار مانند منچ و تخته نرد و بازیهای انتخاب رندوم مانند ورق و بازیهای ترکیبِ تاس و کارت مانند روپولی مغز رو شرطی میکنه کهباید منتظر یک برگ برنده ماند یک روانشناس هم نظ
امروز یه روز بارونیه زیبا و دلچسبه.
از اون روزای ناب و خواستنی.
خنکی هوارو حس میکنم. وزش باد ملایمش روی پوستم که قلبمو نوازش میکنه.
بوی زندگی میده، بوی امید و تداوم و پیوستگی. بویی که از مرزهای بینی فراتر میره و میشه با مغز و قلب و روح استشمامش کرد.
امروز عاشقه. شک ندارم که عاشقه؛ چون آدمو در آغوش میگیره. یه آغوشِ بی نهایت عاشقانه!
صدای قطره های بارون رو در و دیوار و سقف خونه ها و آسفالت کوچه که روحمو به پرواز در میاره؛ شبیه لالایی عاشقونه ایه که
اعصابم خورده،
نه نمیگم ولی باید رفت، تا خستگیم در ره...
اون روزا دیگه بر نمیگرده، باید رفت
رفتنم بهتره بودنت عادتِ
کاش بر نمیگشتم
نمیدونم چیکار دارم میکنم، نمیفهمم، هی میخوام ادیتش بزنم میگم نه، نه، نهه!با اینکه میدونم ببینه شاید یکم ناراحت شه... یکم؟ 
تو کارکترام ندارم کلک یکم.
بیشتر اَ یکم. ولی نه! ادیتش نمیزنم. نمیدونم میخام تلافی چیو سرش خالی کنم؟ چرا خوبم میدونم، ولی این مشکل توعه کوثر... اینو بفهم.
شرت مثل غمت کم 
 
اه ، به من چههههه، بهت گ
بدون تعارف رو دیشب دیدم، مصاحبه با خانواده شهید مرتضی ابراهیمی، شهید امنیت شهریار، با دو فرزند، یکی ۷ ساله و اون یکی ۴۳ روزه. چقدر سوزناک بود...خصوصا اونجا که همسرش میگفت، مرتضی پیش ماست، بچه رو میذارم زمین میگم مرتضی نوبت توعه، من خسته شدم‌. خیلی درک میکنم این جمله رو‌‌‌...من از صبح که همسری میره، لحظه شماری میکنم تا عصر که برگرده، تا کمکم باشه... حالا نمیتونم تصور کنم برگشتی در کار نباشه... :(( خدا صبر و توان بده به خانواده اش...
 
+ بعضی ازخو
آهنگ زیبا و شنیدنی ♪ عشق ♪ با صدای ♪ علی ارشدی ♪ را به صورت آنلاین از رسانه ♥ گیتار موزیک ♥ گوش کنید و با بالاترین کیفیت به همراه متن ترانه دانلود کنید.
 
دنیای من تویی زیبای دیدنی♪ ♥‿♥ ♪دنیای من بمون تو واسم خود منی♪ ♥‿♥ ♪حالا که پیش منی چرا ساکت میشی♪ ♥‿♥ ♪زود بیا تو بغلم نگران چی میشی♪ ♥‿♥ ♪عشق یعنی منو تو یعنی آرامش من♪ ♥‿♥ ♪عشق وابستگی نیست عشق یعنی تو و من♪ ♥‿♥ ♪عشق دستای توعه وقتی تو دست منی♪ ♥‿♥ ♪ضربان قلب من نباشی
شیشه ماشینو داد پایین
گفت ببین هوارو! ببین چه بارونی میاد! اینا به خاطر حضور توعه ها!
دلبر میبینی قطره هارو؟ مثل خنده های تو که گوشه لبت جا خوش میکنن نشستن رو شیشه بخار گرفته! 
خوب نگاه کن! حس میکنی چقدر حالم خوبه؟
خندیدم !گفت هنوزم بارون که میاد ساکت میشی و زبونت بند میاد!!
با تمام وجود هوای بارونیو کشید تو ریه هاش و ادامه داد :
من از این همه خوش بختی که کنار تو دارم حالم اینقدر خوبه وگرنه این قطره ها و بارون که بهانس... 
 
+ گفت هارو من گفتم! و دلبر
میگم: من دوسش دارم اما اون ذهنش جای دیگه اس. میگه: حالا میخوای چی کار کنی؟ میگم: باید فراموشش کنم. میگه: میتونی؟ میگم: وقتی تونستم اولی رو فراموش کنم پس این یکی رو هم میتونم.
سرش رو یه جور تکون میده که یعنی: باریکلا... خوشم اومد. میگه: منطقی بود. میگه: میدونی آدما از چیزایی که ندارن نمیترسن. آدما بیشتر به خاطر چیزایی ناراحت میشن که نمیدونن دارنشون یا نه... وقتی لای در موندی بیشتر اذیت میشی! وقتی یه چیزی مال توعه کمتر نگرانش میشی. وقتی هم مال تو نیست...
برای نوشتن و توضیح دادن خیلی از چیزها، اون توانایی خاص رو ندارم. اگر دنیای واقعی بود مسئله فرق می کرد و خب می تونم بگم آدم بشدت پر حرف و توانایی هستم که سعی می کنم خودم رو با حرف زدن (شما بخونید فَک زدن) آروم کنم. همون تنش و هیجان درونی رو یجورایی بروز می دم و خیلی مواقع پیش اومده که با چشم باز و عقل کامل هر حرف نابجایی رو داد زدم. این بر می گرده به اینکه نمی تونم خودم رو در رابطه با حرف زدن کنترل کنم. اصلاً چرا دارم شروع وبلاگم رو با این چرندیات می
گه بگیرنتون که از هم متنفرید و بهم میگید عزیزم.یکی هم بود که صبحا هفت راه میفتاد تو خیابونا و تبلیغ ها رو میکَند و برمیگشت خونشون.اسنپ گرفتم سه تا خیابون اون ور تر پیاده ام کرده میگه از اینجا بزنی بری کوچه بعدی دوتا چارراه اون ور تر میشه مقصد :|.یه لحظه از تصمیمم پشیمون شدم و گفتم کاش گفتمان رو شرکت میکردم ...اره من همونم که لاف میزنم از تصمیم هام هیچ وقتِ هیچ وقت پشیمون نمیشم !.۰۰0۰0چچچ000صصچتونه ؟ جواب تلگرام همو توییت میزنید و بهم تیکه میندازید
هرگز حَسَد نبردم بر منصبیّ و مالی
الّا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف می‌نیاید –
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرّم تنی که محبوب از در فراز-اش آید –
چون رزقِ نیک‌بختان، بی زحمتِ سؤالی
همچون دو مغزِ بادام، اندر یکی خزینه،
با هم گرفته انسی، وز دیگران ملالی
دانی کدام جاهل بر حالِ ما بخندد –
کو را نبوده باشد در عمرِ خویش حالی
سالِ وصال با او یک روز بود گویی
واکنون – در انتظار-اش – روزی به‌قدرِ سالی
ایّام را، به ماه
گفته بودی اینجا رو میخونی...
پس همین جا میگم برات... 
از رو در رو گفتن راحت‌تره برام... تو هم هر وقت خوندیش یه ندا بده بهم...
.
میدونی زندگی ماها رو عوض میکنه... همین خود من... همین خود تو...
این بخشی از زندگیه... بخشی از بزرگ شدن ماست... و حتی گاهی انتخاب ماست این تغییرات... 
هر چی که باشه من همیشه سعی کردم احترام بذارم به همه این تغییرات... چون بنظر خودت اینجوری حالت بهتر بود...
ولی من دلم تنگ میشه برای همه اون شور و حال و شوق و ذوقی که داشتی... برای همه حرف زد
کودتایی در دلم رخ داده است
مه رخی گویا به من دل داده است
 
امروز 28 مرداد, روز کودتای توعه ب تمام من.....اومدی ک مال خودت کنی منو....کردی ....چ خوش کودتایی...بهترین کودتای تاریخ ب دست چشمای تو بوده  واسه تموم حکومت من..واسه سرزمین تن و دلم...... مال تو شد جانم
خوش اومدی ......ب تموم من
 
بیت از خودم واسه خودت
دوست دارم بی حساب و کتاب
 
زنه اومده بود سر کلاس میگفت یکی از بچه های شما رفته پیش رئیییییس دانشکده از من شکایت کرده که چرا سر کلاس علمی حرفای مذهبی و سیاسی میزنه و میخواد عقایدش رو به خورد ما بده ، چرا درس نمیدهخب به نظرم حقت بود! تو اصن استاد نیستی :| 
فقط شهروندی هستی که به واسطه روابط پدر و مادر و دایی و خاله و عموت وارد این محیط شدی و هیچی از علم و آگاهی و جهان نمیدونی
برای یه درس سه واحدی یه استاد دیگه هم با خودت همکار کردی و هنوز که هنوزه بعد از دقیقا دو ماه از امتحان
خیلی خوبه که این زندگی همیشه حرف جدید برا گفتن داره ، خوبه که میتونه تغییرت بده، یادت بندازه همه مث هم نیستن و میشه باهمین تفاوتا همویگرو خیلی خوب درک کرد خیلی خوب.
چیزایه زیادی از این سه شب مداوم حرف زدن با یه هم اتاقیه خوب دستگیرم شده
چیزایی که باعث شدن تاثیر مهم کلمات رو دوباره و واقعی تر لمس کنم
که این کلماتی که فل بداهه از ذهن و زبان تو میگذرن چه تاثیر زیادی میتونه تو  طرف مقابل و اطرافیانت بزاره ،این مسئولیت توعه که بدونی چه کلماتی و چه ن
گاهی آن‌قدر اسمت را توی ذهنم با ریتم‌های مختلف می‌خوانم که لیریکسِ آهنگ‌ها را هم از یاد می‌برم و جای کلماتشان اسمِ تو را می‌گذارم. از دست خودم خسته می‌شوم، انگار خراب شده باشم که هیچ‌وقت درست نمی‌شوم. یادم نمی‌آید چرا دوستت دارم. فقط اجازه‌ی خراب کردنِ همه فرصت‌ها پشتِ نام تو را تمدید می‌کنم. یادم نمی‌آید که در تو، برای خودم چیزی جز میلِ ویران‌گرِ تحقیر پیدا کرده باشم ؛ از بس که تلاش کرده‌ام نامهربانی‌هات را جلوی چشمم بیاورم تا لا
دانلود آهنگ محسن لرستانی بچه ننه
Download Music Mohsen Lorestani Bache Nane
دانلود اهنگ بچه ننه از محسن لرستانی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود بهترین آهنگ های محسن لرستانی با لینک مستقیم
دانلود آهنگ محلی بچه ننه محسن لرستانی mp3
دانلود اهنگ بچه ننه از محسن لرستانی
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ محسن لرستانی بچه ننه
اسم منه دیگه نیار جلو چشمام دیه نیا ، ای دختره ای بی حیا بدجور ازت بدم میاد
بزار برو ای لامذهب دیگه ب
"این مغز است که دنیا را اینچنین پیچیده نشان میدهد. ما در حقیقت در حال نظاره دنیایِ مغزِ خود هستیم که در طولِ ابعادِ زمانی اینچنین ساخته شده است."
شعله های سوزان خورشید صورتش رو می سوزوند، درد از نوک انگشتای دستش شروع میشد و تو تمام بدنش پخش میشد، لباسش با تمام نازکی بازهم اذیت میکرد. 
شاخه ای را پایین کشید، صدای درخت درآمد، برگ ها را لمس کرد تا دستش به آن یاقوت قرمز رنگش برسد. با نوک انگشت جدایش کرد و به صدای افتادنش روی پارچه گوش داد. 
اینطور م
از یه جایی به بعد ,که می بینی هر قدر خوبی ,قدرت دونسته نمیشه ,عوض میشی! وابستگیتو میذاری کنار و میچسبی به خودت ,به زندگیت ,درس و دانشگاهت  و خوشی هات ! تازه میببنی عههه اون پسره انقدر هم مهم نبود,میشه درس خوند ,خوابید ,رقصید ,آواز خوند حتی اگر قبول کنی خوشبختی دیگه واست تعریفی نداره! باز اوضاع روبه راه تر میشه... . اون پسر هم برمیگرده دوباره ادعای عاشقی میکنه باز میخواد که باهات ادامه بده ,اما تو چی?!? دیگه اون دختر ساده لوح و زود باور نیستی! ناز میکن
رفتیم نشستیم یه گوشه، از ناراحتی هامون گفتیم...گفت تو دلت جای دیگس که اون حرفا رو زدی...بغض کردم...نمیتونستم بگم لعنتی من دلم پیش توعه وگرنه کدوم ادم عاقلی بعد این همه دعوا بازم میمونه؟ بغضم نمیذاشت حرف بزنم..گفت من شرایطم اوکی نیس..خودم میدونستم...همه حرفاشو نگفته میدونستم...بغضم بیشتر شد...وقتی دید هیچی نمیگم گفت به من بگو ماجرا چیه؟ کسی اومده؟ منم کم مونده بود اون وسط جلو ملت زار بزنم فقط...هیچی نگفتم.دستامون رو میز بود..با یه انگشتش، انگشت دستم
عاشق شدیم رفت ... از اول!
این هــم دلیل ِ شعر ِ موافق!!
پا دادن ِ زنی به "شدن" را،
بگذار پای قحطی ِ عاشق!
تُنگ ِ دلــم ، برای تـــــو کوچک...
پک- پک بزرگ شد لب ِ سیگار...
سیفون شعر را بکشم ، تا
دلپیچه های آبی ِ خودکار...
وقتی به واژه در نمی آیی،
ویراژ روی مغزِ منی ... آخ...
هی ! موش ِ بسته بـــه دم ِ جارو!
دل بسته ای به خنده ی ِ سوراخ!
می خواهم از تو گرم بگیرم
سرمـای ذاتــی ِ تنی ام را!
با دست های تــــو بتکانم
اندوه ِ پاک – دامنی ام را!
تکرار ِ بوسه ، می بردم سرخ
چه بهار دلگیری...اصلا بهار همیشه دلگیر بوده، نمیدونم چرا بقیه انقدر ذوق اومدنش رو دارن‌.چه ذوقی داره شروع یه سالِ دیگه بدونِ تو؟!
چقدر رنگ سبزِ این روزهای شهر تو چشم میزنه و حالمو بد میکنه‌.
راستی بهت گفته بودم فصل بهار اذیتم میکنه؟ بهار هیچوقت مالِ من نبوده، درست مثل تو.
اگه یه روز خواستی بیای، بهار نیا.... پاییز بیا، وقتی دارم پا به پای طبیعت برات میبارم بیا، وقتی امید مثل پرنده ها از دلم کوچ میکنه بیا، وقتی هوای دلم ابری و تیره است بیا‌.
بذا
بیا به هیچی فکر نکنیم. بیا دو دیقه نگران آینده‌ای که هنوز نیومده و گذشته‌ای که رفته  فکر نکنیم. خسته نشدی انقدر راجع به همه‌چیز فکر کردی آخه؟ روزا میرن و شبا میان و خورشید میره و ماه درمیاد و بیست و چهارساعتات همینجوری میرن و میرن و میرن...توی این بیست و چهارساعتاام خیلیا می‌میرن خیلیاام متولد میشن. یه‌جا یکی،‌یکی دیگه رو میکشه،‌یه‌جاام یکی،‌ جون یکی دیگرو نجات میده..رسالت. دلیل. هرچی..ینی می‌خوام بگم بنده خدا..ملت به سردردشون بیشتر از ن
باید یه رازی پشت روزهای آخر هر سال باشه که این همه سنگین و بی رحم و سخته. دو هفته‌س دلم سنگینه. یهو یاد بدترین تجربه‌هام میوفتم و تنها چیزی که تو ذهنم نقش می‌بنده اینه که آره، تا تهش قراره همین باشه. همین که تا چشمه بری و تشنه برگردی، سرنوشت محتوم توعه. حالا من وسط قسمت عمیق استخرم و تو سر آب میزنم جای همه‌ی عاملین نرسیدن هام و ضعیف بودن‌هام و گریه میکنم و میشه یه چیزی تو مایه های اون شعرا که تو بارون گریه میکنم چون هیشکی نمیفهمه که گریه کردم
روزی که برای اولین‌بار ببینمت، قطعا داستان‌های زیادی برای تعریف کردن دارم. من مشتاقانه حضورت رو تمنا می‌کنم و از خدا می‌خوام فرصتی رو بهم بده تا حس لبریز از هیجانم رو با صدای خودم برات بگم. هیراد جانم، پسرِ قشنگم، روزی که برای اولین بار ببینمت، معلوم نیست در چه سن و سالی هستی و چقدر از هیجانات این روزهای منو درک می‌کنی، ولی مهم نیست، چون من صبر زیادی در مقابل بودنت و انجام دادن درست‌ترین کارهایی که یاد گرفتم در به‌موقع‌ترین زمان‌های مم
خدایا شکرت خیلی مهربونی بعد شش سال باز نور امید تو دلم روشن شد الان دیگه میدونم که دلت هنوز پیش منه میدونم که دلم بهم دروغ نمیگفت الان میدونم که هر لحظه تو فکرتم خیلی خوشحالم خیلی خداجونم ممنون به خاطر همه چیز عشقم این همه انتظار کشیدم ولی باز هم خسته نیستم  الان دیگه میدونم خودت این بار میای سراغم و خودت پیدام میکنی وای که چه حال خوبی دارم دیگه نمیتونی انکار کنی دیگه همه چیز برام روشن شد عزیز دلم بیصبرانه منتظر تماستم من رو بیشتر از این منتظ
دارم فکر میکنم که آهنگ ها چیکار میکنن با روح آدمیزاد!
با گوش دادن یه موزیک ٥دقیقه ای...
چه جاها که نرفتم
چه کارها که نکردم :))))
با نت هاش رقصیدم 
با تحریرهاش اشک ریختم 
تو نقاط اوجش قلبم به لرزه در اومد... :)))
شهر هارو رد کردم و توی خیالم برات ترانه خوندم 
برات گلدون گرفتم و برام هوبی خریدی
کافه های کریمخان رو باهات زیر و رو کردم 
از شوق حضورت مدرس تا حقانی روجیغ کشیدم و ملودی صدات رو جا گذاشتم لابلای تموم شاخ و برگ های چنارهای تجریش:))))
از دست فروش ه
وقتی صد بار به یکی بگی از یه کاری خوشت نمیاد و برای بار صد و یکم همون کار انجام شه یعنی چی؟ یعنی اونی که باید عوض شه تویی نه اون! یعنی مشکل از توعه که همچنان امید داری 
وقتی یه چیزی در زمان های دور ناراحتت کرده و هزار بار بهش فکر کردی و خودت رو عذاب دادی و کشتی و زنده کردی و برای بار هزار و یکم وقتی بهش فکر کردی انگار که همین چندثانیه قبل همه چیز اتفاق افتاده یعنی چی؟یعنی امید نداشته باش با فکر کردن بهش چیزی درست شه یعنی یا بپذیرش یا بمیرررر
وقتی
بعضیا هم افسرده نیستن خودشونو زدن به اسگولی
نشسته هیچ غلطیم نمیکنه این اخه اون جیزه این فلانه اون بیساره بعد انتظارم داره بهتریناااااا براش فراهم باشه
ناموسا یه حرکتی بزن تو! 
دوس داره صب تاشب تو خوشی باشه بخوره بخوابه و خرج کنه و کیف کنه آما آما آمااااااا خودش هیچ تلاشی نکنه همه ی اینارو دو دستی تقدیمش کنن!
شاهزاده ی سوار بر اسب سفید هم باید بیاد بگیرتش!
واسه همه هم یه ایراد میگیره!
تو شکر اضافی میخوری میای به تورکا توهین میکنی! به قومیت های
گفت: چه شکلیه؟
گفتم: موهاش بلنده. ریش و سبیل هم داره. ببینیدش متوجه میشید.
گفت: شبیه توعه؟
گفتم: نه! خیلی هم زشته!
گفت: حالا که دارم به جات میرم، این قدر منو ازش نترسون.
گفتم: من خودم چون می‌ترسم، نمیرم!
***
برگشت. گفت: باهاش حرف زدم. بهش گفتم حداقل تا کنکور دست از سرت برداره. خیالت راحت باشه. الان هم می‌رسونمت خونه. راستی... موهاش بلند نبود. همه رو از ته زده‌بود. کچل کچل! ریش و سبیلش رو هم زده‌بود.
تعجب کردم. چه معنی داشت این کار؟  گفتم: خب پس زشت‌تر شد
1. گفتم معلم جدید اوردن؟ خیلی باحال می خنده :)) ری ری minute رو گفت مینیت و کم مونده بود برم برا خانومه چایی نبات بیارم خنده ش بند بیاد :| بعد اصن به همه چی می خندید. بعد من از خنده های اون خنده م گرفته بود، اون میگفت چرا میخندی؟ گفتم از خنده شما خنده م میگیره. 
اونم گفت منم از خنده تو خنده م میگیره. 
منم گفتم منم از اینکه شما از خنده من خندتون میگیره خندم میگیره.
اونم گفت منم از اینکه تو بخاطر اینکه از خنده من که بخاطر خنده توعه خنده ت گرفته، خندم گرفته.
یه وقتایی از همه چیز خسته میشم!
دلم میسوزه و هی میگم خدایا چرا
میگم خدایا چرا من؟چرا بابای من؟
چرا اصن اینجوریه؟
خدایا خستم،میبینی منو؟
میشنوی صدامو؟!
و هرچقد کفرو ناسزا وجود داره روی زبونم میاد!
 
امروزم وقتی داشتم این حرفارو به مامانم میزدم و ناراحت بودم
بابام اومد خونه و یه خبری رو داد!
اینجا بود که فهمیدم،اره خدا تو حواست هست!
گذاشتی همه چیزو به موقعش
و تموم اتفاقا براساس حکمته توعه!
 
ببخش منو اگه بعضی وقتا ناسپاسی میکنم
 
[دمت گرم خدا]
هر چقدر کوچیک و به چشم نیومدنی باشه باز برای من یه دنیا بزرگ و ارزشمنده. اتاقمو میگم، که بعد تقریبا بیست روز سروسامون پیدا کرد و کلی خوشگل و تو دل برو شد. بنظرم این اولین باره که در این حد تونستم واقعا چیزی رو که تو ذهنم داشتمو عملی کنم، میشه گفت خوشحالم، بنظرم یکی از نشونه های تغییر بزرگی که تو این سال تصمیم گرفتم انجام بدم این بود که خیلی از مرزهای روانی که باعث می شد تو خیلی از کارها انرژی نداشته باشم و کند جلو برم و خود واقعی نباشم رو از سر ر
الان از لحاظ روحی به یکی احتیاج دارم بیاد  ببرتم بیرون با ماشین خیابون گردی...
اهنگ گوش بدیم
جیغ بزنیم
حرف بزنیم 
بخندیم 
درد و دل کنیم
داد بزنیم
:))))
که از این ادمام هیچ وقت نی 
ینی مطمئنم باشه هم باز یه جاش میلنگه شاید بریم بیرون ولی پایه ی  کارایی که گفتم نیس یا شاید آدم درد و دل کردن نباشه یا شاید هیچ کدوم از این کارا کنارش کیف نده...
چند شب پیش یه کلیپ گذاشته بودم داشتم تصور میکردم ادمی که منو خوب بشناسه بیاد خونه ببینه ناراحت و دپرسم بدون هیچ
کشته شدن قاسم سلیمانی، سردار ایرانی، مهر تائیدی بود بر عدم وجود پدیده ای غریب به نام "تفکر" و پدیده ای غریب تر به نام "حق" و حق شناسی!
 
کاش از دفاع دروغین از انسانیت دست برداریم.
کاش نقاب خوش رنگ و لعاب وطن پرستی، و نقاب به قول شما تیره ی دین پرستی را هم از صورت هامان برداریم.کاش به جای هوچی گری و "توهین" کمی هم به تفکر و سکوت متمایل باشیم.
از حرص مغز هایتان ورم کرده؛انقدر جای اندیشه و تفکر را با حرف های هجو و اغوا گرانه ی رسانه ( هر رسانه ای ) پر کرد
بسم الله مهربون :)
 
گاهی اوقات مثل الان که از حجم و سنگینی درس ها خسته میشم فکر میکنم واقعا ارزشش رو داره؟ ارزش داره که من بهترین سال های عمرم رو که میتونسته م کلی کارای هیجان انگیز و قشنگ دیگه که دوست داشتم انجام بدم، بشینم پشت میز و هی بیماری و تشخیص و درمان بخونم؟ از تابستون پارسال تا الان من استراحت نداشتم. حق میدم به خودم انقدر کلافه و خسته بشم. تازه هنوز استاجر هم نشدم وضعیت اینه! بقیه ش چیه دیگه؟ از طرفی هم اگه سرسری بخونم و یاد نگیرم احس
من الان چی بگم؟اینگار تا اومدم قطره استریل چشمی بزنم و چشمم ببندم و انگشتم بذارم پایین چشمم و نگهدارم،کنکور تموم شد.از کنکور خاطره خوش ندارم زمانی که با ع.پ و حرص خوردن بابت کنکورش گذشت رو یادم نمیره،هیچ وقت فراموش نمیکنم که سفر بودم و توی اون APP خاطره انگیز بهم پیام داد و با آنتن نصفه نیمه بهم رسید،نوشته بود تقصیر توعه تمام این مشکلات.فکرشم میکردم یه روز همچین حرفی بهم بزنه.
و بعدم قضیه کنکور و فلانی و ....
بیخیال
اما امروز عجیب بودا چندین بار
داشتم با پشمک حرف میزدم،بهم گفت تو که خیلی مهربونی تو که خیلی قشنگی گوگولی ای،هنوز داشت میگفت بهش گفتم پشمک میخوای گولم بزنی چی میخوای بگی،گفت تو دست منو همیشه رو میکنی گفتم هاهاها گفت ببین داری این مدت خودتو خر میکنی گفتم پشمک درست حرف بزن باتوام قهر میکنما گفت خب قهر کنی تنهاتر میشی که گفتم فاک پشمک توام دیگه یاد گرفتی گفت خب من که خودتم خب خودت که میدونی تنهای گفتم پشمک بس کن گفت ببین این همه کینه مینه ای نباش تقی به توقی میخوره قهرجون میک
وقتی حضرت عیسی گفت "برایتان صلح نیاورده ام، شمشیر آورده ام" باید حساب کار دستمون میومد! زمانه تغییر کرده، ولی راهکارهایی که قدرت استفاده می کنه واسه منزوی کردن عالِم، هنوز پابرجاست. هر روز به حیلتی و ترفندی، دندون تیز می کنن برای بستن راه آدم. چه وکیل باشی، چه هنرمند؛ چه مهندس باشی، چه پزشک؛ چه بازاری باشی، چه کارمند دو شیفته ی اداره ی بیمه؛ استقلال لازمه ی اصلی و حیاتیِ شغل توعه. نمی شه که راهت رو ببندن و با چماق وایستن بالای سرت، بعد بگن کار
دقیقا نزدیک امتحانای ترم به شدت مجذوب بازار بورس شدم منی که به این چیزا هیچ وقت توجه نداشتم الان هر اطلاعاتی بهم میرسه میبلعم .تصمیم دارم چند تا کتاب بخرم و در موردش یاد بگیرم.البته نگران امتحان ها هم هستم که اگه نبودم بدون شک میرفتم کتاب میخریدم در مورد بورس.
تو محل کارم به مرگ و زندگی گفتم که بورس ثبت نام کردم. زندگی مردده و ترجیح میده پولش رو بزاره توی بانک و سود بیست درصد بگیره. 
مرگ ولی به سرعت گفت منم ثبت کن و بهش یاد دادم که خودش ثبت نام ک
شب، اوقات عجیبی‌ه برای خونه. وقت خواب، که خونه به خواب می‌ره، همه اهالی خونه به خواب می‌رن و تو بیداری! سیاهی شب، میدوعه تو خونه، فرششو پهن می‌کنه رو اثاث‌ها، و صداشو زمزمه می‌کنه تو گوشت و از رازهاش می‌گه. به خودت می‌آیی می‌بینی وسط اون تاریکی‌ها داری یه چیزایی می‌بینی، گاهی خوب، بیشتر ترسناک!
انگاری تو این حال، خونه میره رو مود ماورایی‌ش، میتونه جزیی از کل دنیای ناشناخته‌ی دیگه باشه و تو، توی این دنیا تنهایی.
اما وقتی یکی بیدار باش
《من باز نشستم یه دور گریه کردم.》اون روزی که جواب نهایی کنکور اومد و من به‌صورت غیرمنتظره و بی‌ربط به رتبه‌م یه چیز دیگه قبول شدم پیش فاطمه بودم.انتخاب رشته‌ی اشتباه اون، نتایج من..تا چند لحظه خونه رو به خلسه برد و انقدر همه‌چیز عجیب بود که من حتی ناراحت هم نبودم.مغزم باور نمی‌کرد همچین چیزی رو..دو سه ساعت گذشت من بودم و فاطمه دقیقاً تو یکی از سخت‌ترین حالتایی که می‌تونستیم باشیم و با هم بودیم همین باعث شد قلبمون فشرده نشه و تهش هم با شوخ
با یه اپ جدید اشنا شدم. می‌تونی توش با ادم های مختلف از همه‌ جای دنیا مچ بشی و مکالمه کنی.
با دو تا مکزیکی دوست شدم. یکیش گفت یه خوک درون دارم‌. غذاهای مملکتتونو معرفی کن بهم. یه چندتایی گفتم و گفتم نوبت توعه. گفت یه غذا دارن که اسمش tacos عه. در واقع یه کتگوری از غذاهاست. Taco de suadero که در واقع beef tenderolin ه. و غیره. یه غذایی دارن که اسمش mole ه. ظاهرش کپی فسنجون‌ه ولی توش شکلات داره! و خیلی چیزای دیگه.
با یه ترک و دو تا ایرانی هم حرف زدم. با هر دو ایرانی دعو
روزی آمدم، روزی رفتم، به همین کوتاهی. چند سال اول زندگی‌ام که گذشت و هیچ نفهمیدم که زمان چیست. گذشت بی هیچ خاطره‌ای چون زمانی برای کوبیدن در صخرهء مغزِ بی‌کران نبود. چندی آبشار تند فروریختنِ کبر کودکی بر این سنگسار بارید و نرم کرد. شروع زندگی‌ام از اینجا بود.حوادث از پی هم آمد و گذشت و ماند. دور این میدان بزرگ چرخیدم. گاهی شیرینی‌ها و گاهی تلخی‌ها چشیدم. گاهی خسته شدم و تند رفتم و گاهی کند. گاهی ایستادم و این گردانه خلاف جهت چرخید و مرا به خا
این منی که ازش حرف میزنیم دستخوش تغییرات زیادی شده...
ولی خب یهو هوس کرده بشینه و اینجا حرف بزنه... راستش نمیدونم چقدر دلم بخاد باز حرفامو اینجا بزنم یا نه ولی میدونم کلی حرف دارم...
قدیما بلاگ باز بودیم و با بلاگ همدیگه مشغول بودیم. الان توییتر جاشو گرفته. یه مزایایی داره و یه معایبی. از حسناتش این قابلیت ریتوییته که باعث میشه تو خیلی راحت چیزای دیگه رو مشخص کنی تا فالوعرات ببینن... از عیب هاش اینه که بیشتر واسه حرفاییه که یهوییه و کوتاه. نمیشینی
بنظر من آدم ها تو یه وقتایی از زندگیشون به یه نقطه های عجیبی میرسن!
اون نقطه عجیبس که انگار تمام اراده ای که تو خودشون سراغ دارن میاد رو و بوووم میتونن!
هر چی بیشتر جلو میرم و بیشتر میفهمم میبینم انگار همه چیز انرژیه!و این انرژی خواستن و تونستن چیز عجیبیه!
میدونی تو اوج سیاهی تو اوج نا امیدی یهو تموم اراده ات جمع میشه و تو کارایی رو میبینی میتونی بکنی که شاید روز قبلش کلی تلاش کرده بودی و نشده بود!
فکر میکنم بیشتر از اینکه همه چیز خواستن باشه ان
امروز تولد ۱۷ سالگی خواهرم بود...فک کن ۱۷ سالگی.من که باورم نمیشه.دیگه خانومی شده برای خودش .میدونید تولد لاقل این خوبی رو داره که آدم یادش میفته خواهر کوچولوش حالا دیگه بزرگ شده ، برا خودش خانومی شده. ا اینکه اینقد بزرگ شده بغضم گرفته:// خب من هیچیم عین آدم نی :// باید بیشتر مواظب رفتارم باشم .سال دیگه خواهر کوچولوم ۱۸ سالش میشه :/.از ته ته ته قلبم دوسِت دارم . عمیق ترین آرزوی زندگیم برا توعه خواهر کوچولو( البته می‌دونم از نظرت لوس حرفیدم :/ و میخوا
دیروز رفتم مشاوره مترو پر از آدم بود .تعجب کردم از دیدن اینهمه آدم تو مترو... همه چیز عادی بود جز اینکه کرایه تاکسیا دو برابر شده و نمیشه بهشون اعتراض کرد .میگن بنزین گرون شده...نمیدونم باید از چه طریقی و به کی شکایت کنم بابت این دو برابر شدن
حال کلی این روزام بد نیست .خودم به خودم افتخار میکنم چرا که عکس العملم دربرابر وضعیت موجود خیلی خنثی است. فکر میکنم اینهمه کتاب خوندن و مشاوره رفتن کمی تغییرم داده.
نبود اینترنت خیلی اذیتم نمیکنه .در هر صورت
همش دنبال یه واژه خوب میگشتم که توصیف کنم کاری که کردی رو.بهترین جمله ای که به ذهنم رسید این بود:
توزمین خوردنم رو تماشا کردی جای اینکه دستم رو بگیری و بلندم کنی یا حداقل دستت رو بزاری روی شونم و فقط کنارم باشی.
نه،به نظرم کسی که تماشا کنه یه شرفی به تو داره.تو حتی وقتی دیدی زمین خوردم چندتا لگدم زدی.
ولی میدونی خدا دستم رو میگیره.اون خیلی دست گرفتنش ارزشمندتر و قدرتمندتر از توعه :)
امروز جلسه پنج نفره بود پشتیبانم رو کرد بهم گفت خانوم فلانی چیشد پیشرفت کردی گفتم درس خوندم گفت قبلا نمیخوندی گفتم یه مدته کنارگذاشته بودم گفت چیشد به این نتیجه رسیدی که باید بخونی دروغ گفتم یچیزی سرهم کردم و تحویلش دادم ولی واقعیتش اینه من وقتی اون هواپیما تو اسمون منفجر شد انگار یکی زد تو گوشم که ببین مرگ همین نزدیکیه اگه به قدرت خداهم نمیری خطای انسانی تورو میکشه پس اگه میخوای کاری واسه زندگیت بکنی بهتره همین الان دست به کار شی 
دومیشم ب
" اینکه عاشق خونه ای .اینکه عاشق اتاقتی .اینکه عاشق نوشیدن یه چای ساده و خوندن چند برگ کتابی .اینکه اتاقت پر از چیزای بامزه و شلوغه . اینکه رفیق زیاد نداری  .اینکه تفریحت ، اسکی روی برف و ماشین رالی و افرود نیست . اینکه اهل لباسای گرون نیستی و به جاش همیشه لباسات رنگی و گشادن . اینکه موهاتو مدل خاصی نمیزنی . اینکه یه عالم دستبند و انگشتر داری . اینکه اهل پارتی رفتن نیستی و به جاش یه عالم خوراکی خوردن و فیلم دیدن تفریحته . اینکه زیاد از خونه بیرون ن
می بوسمت با حالِ قایق توی شنزاری
می بوسمت هرچند از لب هام بیزاری
آرام می گیرم شبیهِ... ، بعدِ یک طوفان
پا روی ساحل می گذارد لاشِ دریابان
مالِ خودت هستی و مالم را نگیر از من
داری جهان را می بَری نه چند پیراهن
آشفته مثلِ ماهی و دنیای بی آبی
از مبل می بینم که روی تخت می خوابی
می سوزد ابراهیم در آتش ، بُتِ اَعظم
با یک تبر در دست/هایت را نکِش کم کم
با اشک ، با آرام ، با صوتِ «به من برگرد»
باروتِ خیس اینبار را شلیک خواهد کرد؟
فرمانده از خطی که می جنگید ب
دخترم
که به سن بلوغ رسید و ارتباطش با پسرها شروع شد، بهش میگم:


 

دخترم
این حق توعه که تصمیم بگیری بدنت رو چطوری و تا چه حد و به چه کسانی نشون بدی.
بدنِ تو حریمِ توعه. نه من به عنوان پدرت و نه هرکس دیگه‌ای حق نداره برای تو تعیین
کنه چطوری لباس بپوشی. آرایش کنی. و چه کسی بدن تو رو ببینه. ولی بابا جون بدون که
آدما خیلی ظاهربین هستند. حالا خودت با یکم تجربه و معاشرت میفهمی. بدون که خیلی
وقتا تو از پوشیدن یه لباس قصدی داری و دیگران هرگز حتی به نیت تو فک
Shawn Mendes & Camila Cabello - Senorita
 
 
 
متنش:
I love it when you call me señorita

I wish I could pretend I didn't need yaBut every touch is ooh la la laIt's true, la la laOoh, I should be runningOoh, you keep me coming for you
Land in MiamiThe air was hot from summer rainSweat dripping off meBefore I even knew her name, la la laIt felt like ooh la la laYeah noSapphire moonlightWe danced for hours in the sandTequila sunriseHer body fit right in my hands, la la laIt felt like ooh la la la, yeah

I love it when you call me señoritaI wish I could pretend I didn't need youBut every touch is ooh la la laIt's true, la la laOoh, I should be runningOoh, you know I love it when you call me señoritaI wish it wasn't so damn hard to leave youBut every touch is ooh la la laIt's tru
(:
یک سال پیش فارغ از این که چه اتفاقاتی افتاد و چقدر این سال کذایی به هممون سخت گذشت ولی چیزایی واسه هممون داشت که نمیشه راحت بیخیالش شد.
مهم ترینش این بود که به مرگ به شکل یه چیز عجیب غریب و دور نگاه نکنیم،نه مرگ درست نزدیک ماست توی هر نفسی که میکشیم ولی به قول شعبان علی باید جوری زندگی کنیم که وقتی مرگ اومد سراغمون هیچ حسرتی نداشته باشیم شاید هنوزم دلم براش تنگ بشه شاید هنوزم تو خیابون چشم های شبیه چشای اون دلم رو بلرزونه.درسته هنوز یه وقتایی
ساعت 4 صبحه، نیم ساعت پیش با گریه ی امید بیدار شدم... طبق هر شب، گشنه اش بود،شیرش رو خورد و خوابید.
ولی من دیگه خوابم نبرد.....نشستم پای لپتاپ و مثل همه ی وقتایی که دلم میگیره برات تایپ میکنم...نامه هایی که هیچوقت ارسال نمیشن.
میدونم این فکرا غلطه ولی چی میشد اگه تو پدر پسرم بودی؟ دنیا به آخر می رسید یا از بزرگی خدا کم می شد؟
راستی بهت گفتم چرا اسمش رو گذاشتم امید؟ چون بعد تو، تنها امیدم برای زندگیه.
عجیبه ولی گاهی نگاهش مثل توعه، همونقدر شیطون و دلر
اون استاده بود که باهاش بحث و دعوا داشتم و نمره و این صوبتا
دیروز یه دعوای دیگه داشت باهام که این متن چی بود واسم فرستادی و رفتی این ور و اون ور پشت سر من حرف زدی و واقعا واست متاسفم که مثلا تو مذهبی هستی ولی نمیدونی نباید تهمت بزنی و ...
و من از اونجا که باید خودم رو کنترل کنم و حرص نخورم (چون هم قول دادم به یه بزرگواری که واسم خیلی ارزش دارند و هم به نفع اون بیماری نیست) عذرخواهی کردم و هیچی نگفتم
دیروز که با معاون آموزشی حرف زدم در مورد تغییر است
"ابتدا متن را بخوانید بعد روی لینک آخر کلیک کرده و عکس رو مشاهده کنید"
تلوزیون یک مسابقه دو را نشان میدهد. از سری مسابقات لیگ الماس که یک لیگ جهانی معتبر در ورزش دو و میدانی است. مسابقه دو صد متر که از محبوب ترین رشته های جهان است برای پوشش انتخاب شده.
در قاب های جداگانه هر کدام از دونده ها را می‌بینیم که مشغول گرم کردن خود هستند و به دوربین واکنشی نشان میدهند. در بین انها شرکت کننده ای از ایران به چشم می‌خورد که در چند ماه اخیر عملکرد خوبی داشت
بچه تر که بودم فکر میکردم برای بهتر شدن زندگیم باید از بیرون اتفاقی بیفته. یا کسی بیاد کمکم کنه یا معجزه بشه و زندگیم خودبه خود از این رو به اون رو بشه یا خیلی اتفاقات دیگه. بزرگتر که شدم از شانسم کسی بود که بهم بفهمونه اون چیزی که زندگیمو تغییر میده نه ادمای دیگه ان و نه شرایط دیگه و نه خود به خود معجزه ای میشه. این منم که باید تغییر کنم و سعی کنم بهتر بشم. از روزی که اینو فهموند بهم زندگیم از این رو به اون رو شد. فکر میکنم وقتی اتفاق افتاد به بل
به خودش مطمئن بود. به حرف هایی که میزد. کار هایی که میکرد. خوشحال و با پوزخندی تقریبا پنهان گفت : چرا تمومش نمیکنی؟ تعجب کرده بودم. چه چیزیو باید تموم می کردم؟ اصلا چه چیزی رو شروع کرده بودم که یادم رفته تموم کنم؟! اندکی گذشت و حرفی بینمان رد و بدل نشد. دوباره شروع کرد. چرا سعی میکنی ترحم بخری؟ 
واقعا نمیفهمیدم داشت راجع به چی حرف میزد. تصمیم گرفتم بپرسم. و پاسخ این بود: سعی میکنی بخاطر شرایطی که داری بقیرو متقاعد کنی باهات خوب برخورد کنن. میفهمم.
همیشه تو زندگیم جای خالی یه مرد که تکیه گاهم باشه، خالی بوده و هست
گاهی وقتها پدر، برادر یا اقوام هستن،اما خیلی به سختی 
خیلی جاها تو بدترین و دشوارترین لحظات زندگیم دوست داشتم یکی میبود دستامو میگرفت و میگفت ؛ خیالت راحت، اصلا فکرش رو هم نکن، اون با من
موقع هایی که پدر مثل همیشه برای انجام کارهای سخت و زمخت خونه شونه خالی میکنه 
دلم میخواد دنیا تموم شه 
​​​​​(هر موقع هم اومده یکاری انجام بده، گند زده رفته، باز باید خودم جمع و جور کنم)  
خ
سال 98 با تمام بدی هاش .. سیاهی هاش..بلا ها و مصیبت هاش
غم هاش و دل گرفتگی هاش
تموم شد ...
نه !نمیخام اینجوری بنویسم

شاید اگهاز من بپرسی میگم سال 98 با تمام خوبی هاش و تجربه هاش  تموم شد .

365 روز پر از ماجرا بود اما هم خوب هم بدپر از خاطره پر از یادگیری و...بود

نمیخام کتمان کنم بدی و غم و ناراحتی نبود اما میخام طرز نگاهمو به این غم و ناراحتی عوض کنممیخام با دید روشن به همه چیز نگاه کنممگه میشه یه سال از عمری که خدا بهم هدیه داده تا نفس بکشم ، تا زندگی ک
سال 98 با تمام بدی هاش .. سیاهی هاش..بلا ها و مصیبت هاش غم هاش و دل گرفتگی هاش  تموم شد ...نه !نمیخام اینجوری بنویسمشاید اگهاز من بپرسی میگم سال 98 با تمام خوبی هاش و تجربه هاش  تموم شد .365 روز پر از ماجرا بود اما هم خوب هم بدپر از خاطره پر از یادگیری و...بودنمیخام کتمان کنم بدی و غم و ناراحتی نبود اما میخام طرز نگاهمو به این غم و ناراحتی عوض کنممیخام با دید روشن به همه چیز نگاه کنممگه میشه یه سال از عمری که خدا بهم هدیه داده تا نفس بکشم ، تا زندگی کنم .
صحنه اول (سوزی - راننده)همزمان با بالا رفتن پرده، صدای تصادف به گوش می رسد. "سوزی" در حالی که نگاهش را به آن سمت جاده دوخته، ژست ایستادنش را چندبار تغییر می دهد و سعی می کند علامت هیچهایک‌ را به خوبی اجرا کند. ماشینی ترمز می کند و "سوزی" سوار می شود.سوزی: هیچ وقت یه آدم رو از روی قیافه اش قضاوت نکن. لعنتتون کنن با این کشور مسخره تون! آلمان رو ول کردم اومدم این آمریکای لعنتیراننده: هیچ وقت یه آدم رو از روی قیافه اش قضاوت نکن. من معلوم نیست برم کجا!سوز
"No Time To Die"
آهنگ مضمون خیانت عاشقانه را برسی می کند,در همپوشانی با نکاتی از تریلر فیلم که رازهای مکتوم برملا می شوند؛ در مورد خیالات بده معشوقه جمیز باند دکتر مادلین سوآن.آهنگ از ترانه های مشهور پینشن سری های قبلی فیلم جیمز باند پی روی می کند,مثل ترانه فوق مطرح "سقوط آسمان" از خواننده بریتانیایی ادل "زنده شو و بزار بمیره"  از خواننده گروه بیتلز پاول مک کارتنی, و "انگشت طلایی" از شرلی بسی.آهنگ  همان عناوین قبلی را به دوش می کشد و وقت مردن نیست را ه
این دل خیلی حرف داره... ولی حرفای رو مخش که الان نمیزاره بخوابم ایناست، دیروز بهش قول دادم فردا مینویسم ببار الان بخوابم الان کچلم کرده:)
دایی اش اورد. خیلی سرد بود. حق داشت ناراحت باشه. هنوزم حق داره. ولی تقصیر من چیه؟ من فقط کاری که بزرگ ترا رومیگم انجام میدم. یک بار حرف تورو انجام دادم نتیجشم دیدم. میدونم اکثر دلخوریش هم همین بزرگتراس این از اخرین گفتگومون میشه فهمید. ولی  سرد بودنش اذیتم کرد. کاش دوباره گرم نمیشدیم. چیشد اصن؟ دوباره من بات حر
چگونه سر صحبت را بازکنیم؟
چگونه صحبت را شروع کنیم؟
چگونه سر صحبت را در فضای مجازی بازکنیم؟
 
من حرف کم میارم! نمی‌دانم چی بگم؟ داستانی آشنا
داستان آشنایی است.وقتی دوست دارید با فردی همراه شوید و صحبت کنید و ارتباط برقرار کنید روبرو می‌شوید و ناگهان نگاهتان به بالا و پایین می‌رود و احساس می‌کنید خوب چی بگم الآن؟
وای به اون روزی که فرد مقابلتان هم کسی باشد که برایتان مهم هست و شاید دوست دارید در آینده با او روابط نزدیک‌تری داشته باشید.
وقتی
"No Time To Die"

آهنگ مضمون خیانت عاشقانه را برسی می کند,در همپوشانی با نکاتی از تریلر فیلم که رازهای مکتوم برملا می شوند؛ در مورد خیالات بده معشوقه جمیز باند دکتر مادلین سوآن.آهنگ از ترانه های مشهور پینشن سری های قبلی فیلم جیمز باند پی روی می کند,مثل ترانه فوق مطرح "سقوط آسمان" از خواننده بریتانیایی ادل "زنده شو و بزار بمیره"  از خواننده گروه بیتلز پاول مک کارتنی, و "انگشت طلایی" از شرلی بسی.آهنگ  همان عناوین قبلی را به دوش می کشد و وقت مردن نیست را ه
1. سلام اقا. ببخشید من جواب کامنتای پستای قبلو ندادم. من از اون دسته ادمام که موقع ناراحتی مث لاکپشت میشم میرم تو لاکم :| ( نه که چند میلیون کامنت بود برا همین گفتم طرفدارا، فن پیجا نگران نشن:)))
2. میدونید چقدددد امروز گند زدم؟ سوتی دادم؟؟
اول دیروزو بگم به "طبقه بالا" گفتم "فردا" :| #مغز_خلاق
امروز هم معلوم نیست حواسم کجا بود اصن. ظرف غذامو انداختم تو سطلللل اشغااااال :|||| بعد خودم نفهمیدم فکر کردم به دوستم دادم ببره تو کلاس. رفتم بالا بهش گفتم حاجی ظ
دیگه نمیتونم چشمم و بندازم به صندوق ایمیلم ... راستش داشتم فکر میکردم اصلا ایمیلی که دارم واسه تو نباشه و خدا میدونه این فیلما رو دارم برای کی میفرستم ... شاید ناراحت شی ولی رفتم سراغ پژمان ... میخواستم باهاش حرف بزنم .. میخواستم امیدوار باشم بفهمه و کمکم کنه ... گیر آوردن پژمان خیلی راحتتر بود ... باورت میشه علی دایی و چند بار دیدم؟ همه هستن الی تو ... یکی دو روز جلو باشگاه کشیک دادم تا گیرش آوردم ... این یعنی از دست رفتن چندتا واحد و جوئیدن مقدار زیادی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها