نتایج جستجو برای عبارت :

زانودرد پر ماجرا

نمیدونم چرا همیشه ته ماجرا به من میرسه، یعنی مثلا همه چی تموم شده بعد آخرش من متوجه میشم، موقعی که نامه ی خدافظی میفته تو بغلم، واقعا خیلی عجیبه،البته تقصیر خودمه ها... دیگه چیکار کنم نمی تونم در عین حال از همه جا با خبر باشم که... ولی خوب لااقل متوجه میشم چی شد، بازم جای شکر داره...:)
پ.ن: این ماجرا ها پایان نا پذیره انگار...
هفت سالم که بود، چند هفته‌ای زانودرد شدید داشتم.

 ماجرا
از اون جایی شروع شد که خونه‌ی عمه‌م بودیم و من تو آشپزخونه روی صندلی نشسته بودم
و زمین آشپزخونه سنگی بود و حداقل تو اون تکه‌ای که من نشسته بودم فرش یا موکت
وجود نداشت.

من رو زانوهام (چهارزانو؟ هیچ‌وقت یاد نمی‌گیرم:|) روی صندلی نشسته بودم و تکیه‌گاه صندلی سمت چپم بود و هی صندلی رو روی دوتا پایه‌ش
بلند می‌کردم و خم می‌شدم به جلو. تا این که آخر از صندلی افتادم و همون‌جوری با زانو فرود
اما اونقدر هم ساده نیست ماجرا
و خیلی هم ساده هست ماجرا
وقتی از همه حرف هام اون چیزی رو می شنوی که خودت میخوای بشنوی، دیگه مهم نیست چیزی
تو یادت میره همه چیز
ولی من یادم نمیره. چه خوب ها رو چه بدهاشو 
نه اسم رفیق برام مهمه نه رفاقت
اگه یه طرف این ماجرا منم ، اون طرف ماجرا تویی
ولی تو بخواب خسته شدی
دیگه هیچی مهم نیست
 
× خیلی نرم و مجلسی ، اون با تکست و من با وویس حرف زدیم و گفتم که دیگه همدیگه رو نبینیم 
چه قدر هم خوب و عالی
با اینکه همیشه روزنه برا
هفت سالم که بود، چند هفته‌ای زانودرد شدید داشتم.

 ماجرا
از اون جایی شروع شد که خونه‌ی عمه‌م بودیم و من تو آشپزخونه روی صندلی نشسته بودم
و زمین آشپزخونه سنگی بود و حداقل تو اون تکه‌ای که من نشسته بودم فرش یا موکت
وجود نداشت.

من رو زانوهام (چهارزانو؟ هیچ‌وقت یاد نمی‌گیرم:|) روی صندلی نشسته بودم و تکیه‌گاه صندلی سمت چپم بود و هی صندلی رو روی دوتا پایه‌ش
بلند می‌کردم و خم می‌شدم به جلو. تا این که آخر از صندلی افتادم و همون‌جوری با زانو فرود
فکر می‌کردم سختی ماجرا تمام شده است...
زهی خیال باطل
انگار تازه اول مصیبت است..‌. 
هر چه هست همین که از دوست رسیده، همین که الخیر فی ما وقع 
زهر ماجرا را می‌گیرد... 
مثل آدم‌هایی که دارند جان می‌دهند و درست لحظاتی قبل از جان دادن از اول تا آخر زندگیش را می‌بینند.. قبل از اعلام عمومی به دیگران از اول تا اخر این سال‌ها برایم مرور شد... 
روزگار است دیگر... 
مگر عاشق کشان دارند تبعید از این بالاتر...
آداب تردمیل‌سواری؛ مراقب زانوهایتان باشید!
شنیده می‌شود بعضی افراد بعد از خرید و استفاده از تردمیل دچار زانودرد شدید شده‌اند. آیا این مطلب صحت دارد یا نه؟
دویدن روی هر سطحی چه روی زمین باشد یا روی تردمیل برای چند دسته از افراد مناسب نیست:
_کسانی که آرتروز، ساییدگی غضروفی یا ستون فقرات دارند._افرادی که وزن بالا، به‌خصوص با شاخص توده بدنی بالاتر از ۳۰ دارند._کسانی که آسیب‌دیدگی در منیسک‌های زانو یا سابقه جراحی روی آن‌ها به‌خصوص منیسک خار
 راننده تاکسی گفت: 
بهترین شغل دنیا راننده تاکسیه،
چون هر مسیری خودت بخوای میری،
هر وقت دلت خواست یه گوشه می ‌زنی بغل استراحت می ‌کنی،
هی آدمهای جدید و مختلف می بینی، حرف‌های مختلف، داستان ‌های مختلف.
گفتم: خوش به حالتون. 
راننده گفت: حالا اگه گفتی بدترین شغل دنیا چیه؟ 
گفتم: چی؟ 
راننده گفت: راننده تاکسی،
چون دو روز کار نکنی دیگه هیچی تو دست و بالت نیست، 
از صبح هی کلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، کمردرد، 
با این لوازم یدکی گرون، یه تصادفم ب
یادم نیست دقیقن کجاها ولی کلن خعلی اسم این فیلمو شنیده بودم و خوب... یکم نت خریدم و دانلودش کردم و... حیف پولی ک خرجش شد:/
یه جایی بهش گفته بودن یه رُمَنس متوسطه... ولی من کاملن مخالفم. یه فیلم نه کاملن تینیجری و یه عاشقانه بسیار سطح پایینیه! و واقعن ارزش دیدن نداشت. توی کل ماجرا هیچ چیز جدیدی نسیبت نمیشد و پایانش... افتضاح تر از این ممکن نبود! و من منتظر بودم یه چیزایی از ادامه ماجرا رو توی تیتراژ عاخر ببینیم ک هیچی نبود:))
کلن نت‌تون رو حرومش نکنید چ
 داستان واقعی و وحشتناک از وقایع تابستان 1368 در محله ای بنام امین الضرب در رشت که عاقبت با یک تراژدی به پایان رسید و منجر به حوادث شنیع و غیرقابل باوری شد که نهایت بیرحمی و بی عاطفگی در برهه ی خاص محسوب میشد.     بسرعت تیتر اول تمامی محافل خبری شد و تهیه ی گزارش از ماجرا و اعزام یه تیم خبری از اتریش به ایران و کنکاش های مجدد برای  واکاوی ماجرا مجدد سبب بروز تراژدی و مرگ های بیشتر گردید. 
ادامه مطلب
جدیدا بعضی وقتا به طرز عجیبی متفاوت میشم با خود عادی و همیشگیم.
و قسمت بد ماجرا اینجاست که ظاهرم از این متفاوت بودن چیزی نشون نمیده.
فقط درونمه که فرق میکنه و کسی از این ماجرا چیزی نمیفهمه که بخواد کمکم کنه، مگر اینکه خودم بخوام.
ادامه مطلب
می‌دانیم که بیشتر سیارک‌ها در محدوده‌ای بین مدار سیارات مریخ و
مشتری قرار دارند. منطقه‌ای از منظومه شمسی که آن را با عنوان کمربند
سیارک‌ها می‌شناسیم. اما این تمام ماجرا نیست و هستند سیارک‌هایی که در
فاصله‌ی نزدیک‌تری نسبت به خورشید و زمین به دور تک ستاره‌ی منظومه شمسی
می‌گردند. با کشف جدید اخترشناسان اما ماجرا جالب‌تر از قبل شده است: یک
سیارک که در مدارش از عطارد هم به خورشید نزدیک‌تر می‌شود!
ادامه مطلب
اون خواستگاره که مادربزرگم پیدا کرده بود، داستانش تو کل فامیل پیچیده.
حالا همه فکر می کنند که ما پاشنه درب خونه همسایه مادربزرگ رو درآوردیم و اون ها بازم جوابشون منفیه.
در همین حین، مامانم یه حرکت عالی زده.
امروز به صورت نامحسوس پاشده رفته سراغ یک گزینه جدید.
از قضا دیده و پسندیده.
فردا هم می خاد بره سراغ مادرش و باهاشون مطرح کنه.
البته من فکر می کنم دختره خودش خبرداشته از ماجرا، چون پالس های مثبتی فرستاده.
ادامه ماجرا رو حتما براتون می نویسم.
اینو واسه یکی از دوستام تعریف کردم که خالی شم ازش ولی کافی نبود و حس می‌کنم باید این‌‌جا هم بنویسم.یه آدمی بود (و هست هنوز) که نظرش در مورد نوشته‌هام برام مهم بود (و هست هنوز)، چند وقت قبل نشونی این‌جا رو داده بودم که بخونه و اگه نظری داشت بگه، اخیرا متوجه شدم کلا فقط دو سه تا از مطالب رو خونده و بعدم از اون‌جا که جذابیتی براش نداشته ادامه نداده به خوندن و حالا این خیلی مهم نیست، جدای این ماجرا، حتی نشونی این‌جا رو هم حذف کرده و دیگه نداردش:|
زندگی پیچشی از جزء هاست. نظامی از قانون‌ها. مجموعه‌ای از استثناها. زندگی را باید آموخت؛ باید درس گرفت. اما زندگی را باید گذشت و خود را زندگی کرد. گذشتن، جزء ناپیدا تنیده شده در میان جزء‌ها ست. قانون اساسی قانون‌ها. این همان استثنای زندگی روزمره‌مان است که غذا را روی اجاق بگذاری و بروی، سریع می‌سوزد! فایل را به حال خود بگذاری، سریع‌تر دانلود می‌شود و سرانجام این ما هستیم که راضی‌تر یم. این خود ماییم که رابطه‌مان با زندگی مستحکم‌تر شده‌ا
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدیعبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدیآن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان راوقتی غریبانه می‌رفت بی‌یار و یاور ندیدیآری در آوردن تیر بی‌دست از دیده سخت استامّا در آوردن تیر از نای اصغر ندیدیحیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دستیا بُهت ناباوری را در چشم مادر ندیدیشد پیش تو ناامیدی تیر نشسته به مشکتمثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدیبر گودی سرد گودال خوب است چشمت نیفتادچون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدیدلخ
سلحشوری و شور و شر از همان ساعات اولیه انتشار خبر شهادت مردی در تاریکی به تک تک صاحبان قلب و شعور تسری پیدا کرد
مردی که در تاریکی توی روشنایی خیره کننده آتش خود سوخت همان ساعات پیامی به طور خصوصی به قلب هر کسی که قلبی داشت مخابره کرده بود....هر کسی می گفت : او منم! من اویم!
روشنایی پیشانی ها را تابنده کرده بود اما نمی دانم چه شد که پیشانی های درخشان را گلی دود آلود گرفت!
ماجرا به گل گرفتگی سر ها و دلها ختم شد! ماجرا به جدالی غمبار بین طالبان زندگی و
توی ماشین که نشستم، بابا رادیو رو روشن کرد. آهنگ بی کلام غمگینی ازش پخش شد. خیلی جالب بود که این چند دقیقه از زندگیم یه موسیقی متن داشت که به صورت تصادفی با بطن ماجرا خوب جور بود. حس کارکتری توی یک دنیای فانتزی رو داشتم، سوار یک قطار و خیره به اسمون پشت پنجره ی در حرکت. کارکتری که توی راهی قرار داره که انتهاش رو میدونه. در پایان باید با بهترین دوستش روبه‌رو بشه. دوستی که از همه بهش نزدیک تر بوده، زمان هایی کنار هم قدم برداشته و جنگیده بودن اما حا
زهرای بابا سلام
 
عمو می گفت فردای روز عید غدیر باز خواب دید. تو رو دیده بود تو یک دشت زیبای سرسبز پر از ساختمانهای زیبا شبیه قصر. همه آدمهای اونجا سالم بودند و نقص و ناراحتیی توشون مشاهده نمی شد. تو اونجا بدوبدو می کردی و باز همون زوج سفید پوش دنبالت بودند و به شدت مراقبت بودند. عمو می گفت آخر خوابش تو داد زدی که "من فرشته کوچک خدام. نیومدم که بمونم".
زن عمو می گفت: عمو که پا شد می گفت اگه اون دنیا این قدر قشنگه من می خوام همین الان بمیرم.
 
فرداشم ع
 
 
سلامتا اون جایی که من فهمیدم داستان اصلی فیلم حول فعالیت، شناسایی، دستگیری و مبادله ی جیسون رضاییان، جاسوس آمریکا در ایران بود.کلیت ماجرا تا جایی که بنده مطلعم متاسفانه صد در صد واقعی است.اما نحوه ی پرداخت این ماجرا در این سریال به دلیل محدودیت های فیلمسازی و سیاسی تقریبا تا 80 درصد بر مبنای تخیل نویسنده و غیر واقعی است.به نظر من این داستان بکر و جذاب رو خیلی حرفه ای تر هم می شد فیلم کرد تا در عرصه ی بین الملل هم ببننده داشته باشه ولی در همی
به خاطر این کمردردِ مجهول الدلیل مجبور شدم دوبار برم برای گرافی از کمر، بار اول که یه شربت گیاهی دادن و قرص که بخور و 15 ساعت ناشتا باش و بیا و باقی ماجرا. بار دوم توی بیمارستان میلاد رفتم برای گرافی که نامردا گفتن روغن کرچک بخور و یه قرص و 15 ساعت ناشتا و باقی ماجرا. 
بار دوم نه تنها خوردن اون روغن با عذاب قبر برابری میکرد بلکه هنوز عوارض چربیش رو دارم تحمل میکنم! صورتم زود چرب میشه، 3 تا جوش زدم روی گونه ها و وسط پیشونی و تشکیل مثلث برمودا دادن :/
به نظرم می‌آید ما در تمامی سطوح ارتباطی‌مان به پیدا کردن «کلمة سواء»‌ای متناسب با همان سطح محتاجیم و من غصه‌ام می‌گیرد وقتی در ارتباط با پدر و مادرم، بارها در پیدا کردن این کلمه‌ها، شکست خورده‌ام.می‌دانید، ماجرا حتی ذیل مقوله‌های ارزشی و‌ ارزش‌گذاری هم قرار نمی‌گیرد که‌ مثلا من بگویم به خاطر «حق»، «خدا»، «حقیقت» دارم چیزی را تحمل می‌کنم. ماجرا خیلی خیلی ساده‌تر و سلیقه‌ای‌تر از این حرف‌هاست. مثلا نشسته‌ایم دور هم، یک نفر تلویز
به نظر شما چرا ملت ما کتاب نمی خوانند مگر غیر از این است که ملت ما وقت کمی دارند من فکر می‌کنم به علت اینکه ملت در هزینه‌های زندگی خود دچار مشکل هستند برای همین فرصت کمی برای مطالعه یا خرید کتاب پیدا می کنند اما واقعیت این است که باید یاد بگیریم از شرایط مختلف برای خواندن کتاب استفاده کنیم و از شرایط بسیار سخت و محدود هم که شده حتی یک صفحه کتاب بخوانیم اما واقعیت ماجرا این نیست واقعیت ماجرا این است ما کمی تنبل شده ایم و نمی‌خواهیم مطالعه کنی
معرفی ژانر معماییمعرفی ژانر معمایی یا این که به عبارتی Mysteryسبک معمایی به نوعی شیوه ماجرا نویسی اشاره دارااست که غالبا موادتشکیل دهنده داستانی آن دربرگیرنده مرگ و میر های مرموز یا این که جرم و جنایت های پیچیده است که می بایست معما و ماجرای آن به وسیله یک شخص زرنگ حل و فصل و رمزگشایی شود . اکثر اوقات هر مظنون به طور معمول با یک هدف قابل توجیه و عقلانی و در یک مجال مطلوب برای ارتکاب جرم در قصه معرفی می شود . شخصیت حیاتی و زرنگ
قصه از کجا شروع شد؟
لیلا هم نمی دانست. وقتی به شروعِ ماجرا فکر می کرد، بوی گل بابونه و عطر یاس در مغزش می پیچید. همین. هر چقدر بیشتر فکر می کرد، کمتر یادش می آمد. دلش می خواست یکبار برای اولین و آخرین بار، همه ی ماجرا را، از اول تا همین حالا، یادش می آمد و می نوشت. شاید سرنخی، راه روشنی برای آینده دستش را می گرفت. شاید که دیگر خطا نمی رفت. چرا یادش نمی آمد؟ چرا نمی دانست آن لحظه یی که همه چیز برایش رنگ و بوی دیگری گرفت، کدام است؟ نکند برای او، لحظه ن
 
دانلود سریال گیله وا از شبکه افق
سریال ایرانی گیله وا را از افق پیگیری کنید
برای دیدن یک سریال خوب باید به سایت های خوب بروید برای دانلود سریال گیله وا هم یکی از بهترین سایت ها شب دی ال است.
در مورد گیله وا اطلاعات زیادی در دسترس نیست
فقط همین را بدانید که سریال گیله وا استعمار سیز است
و به زندگی مردم در استان های شمال ایران هم می پردازد
البته شرح حادثه بر می گردد به حدود صد سال پییش یعنی سال 1297 ..............نقش استعمار پیر هم کاملا مشخص است.
اینکه
۵ ساله بودم که تصمیم گرفتم بهترین چیزهای دنیا را پیدا کنم.
با خودم گفتم : شاید بهترین چیزهای دنیا در طبیعت پیدا شود. چون طبیعت همه اش سبزی و سرزندگی است و چیز های خوب بیشتری در آنجا یافت می شود.سری به باغچه زدم . طبیعتی که پدرم خودش ساخته بود.
چشمم به بوته های گل افتاد . از خودم پرسیدم : آیا گل ها بهترین چیزهای دنیا هستند؟
ولی دیدم که گل همچین عمری هم ندارد و ظرف چند روز پژمرده می شود.
رفتم سراغ خاک و چون با لمس آن دستم کثیف شد از بقیه ماجرا منصرف  و
اوایل این هفته میرحسین موسوی با انتشار پیامی به خانواده‌های کشته شدگان اعتراضات اخیر تسلیت گفت و مقابله با اغتشاش‌گران را با ماجرای میدان ژاله تهران در آستانه انقلاب 57 مقایسه کرد. این نامه برای طرفداران تند و تیزش و حتی اصلاح‌طلبان خوشایند نبود. تا جایی که علی مطهری هم از آن انتقاد کرد.
موسوی قریب به ده سال است که در حصر به‌سر می‌برد. حصری که در آن هم می‌شود فعالیت مجازی داشت، هم به سفر رفت، هم پیام و بیانیه فرستاد و یا هرکار دیگری که دوست
شما فکر‌کن یه آدمی مثل الکساندر مک کویین یه روز صبح از خواب پا میشه با اون حجم از  خلاقیت با خودش فکر می‌کنه که من دیگه چیزی ندارم به این دنیا عرضه کنم و ماجرا را تموم می‌کنه. ‌می‌خوام بگم افکار و ذهن انسان واقعا چیز عجیبیه!
درست وقتی که دارم به جزییات یه مسئله فکر می‌کنم، به این‌که چطور می‌شه اون کار رو پیش برد، کدوم راه بهتره کدوم زودتر به نتیجه می‌رسه..همون موقع اون حس بهم هجوم میاره که اصلاً اصل و اساس ماجرا درسته یا چی.
و خب فرو می‌ریزم.
 
یک ویژگی جالب رمان «بازی دروغ» این است که یکی از این ۴دختر، دختری
مسلمان به نام فاطیماست که با همسر خود علی زندگی می‌کند، شرح ماجرای حجاب
انتخابی فاطیما و مشکلاتی که او به عنوان یک مسلمان در میان غیر مسلمانان
دارد، یکی از نقاط جذاب این رمان به خصوص برای مردم کشور ما می‌تواند باشد.
بازی دروغ با یک راز آغاز می‌شود، رازی که سبب شده است چهار زن
که ۱۷ سال پیش در دبیرستان همکلاسی بوده‌اند، پس از همه اینهمه سال دور هم
در خانه در حال ویرانی یکی ا
دانلود آهنگ سینا سرلک پیلوت
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * پیلوت * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سینا سرلک باشید.
دانلود آهنگ سینا سرلک به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Sina Sarlak called Pilot With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه سینا سرلک به نام پیلوت
از کجای ماجرا باید بگم وقتی هیشکی خنده هامونو ندیدوقتی که اون همه احساس قشنگ یه دفعه از دل ماجرا پریداز ته قصه به اولش برم یا از اول
من مدت هاست که چیزی ننوشته ام. این اتفاق با این حال افتاده که بی بهره از سوژه هم نبودم. یه جورایی حتی غرق بودم تو اتفاقای مختلف! در همین فاصله که نبودم از اسفند ۹۷ تا الان، چند دوره ی مهم تو زندگیم شروع شد و به پایان رسید. کار تو بخش اورژانس شهر خودمون پر از ماجرا و تجربه، فارغ التحصیلی، سفر به مشهد بعد از چهار سال، محرم مهم امسال، سفر اربعین، تغییر محل زندگیم که آغاز یه ماجراجویی شخصی به حساب میاد و شروع طرح تو بخش ICU شهر جدید. هر کدوم از این ها پ
سلااااااااام.امروز یه اتفاقی افتادکه برام خیلی شگفتانه بود فکرکن بری سر کلاس که به اونایی که منتظرت نشستن درس بدی با کلی مطلب به روز ودسته بندی شده  مثلا....ماژیک را برداشتم که برم سرتابلو دیدم دقیقا همون مطلبی که میخوام درس بدم روی تابلو نوشتن اونم دسته بندی شدهبخند خندم داره حالا حتما میپرسی چیکارکردی هیچی موبایلما برداشتما ازمطالب عکس گرفتم......................
به نظرت درس این ماجرا چیه اگه این ماجرا واسه خودت اتفاق افتاده بود چی کار میکردی ا
روستای پر ماجرا | افسون 74
نام رمان: روستای پر ماجرا
نویسنده: افسون 73
ژانر: عاشقانه
خلاصه رمان روستای پر ماجرا : 
دانلود رمان روستای پر ماجرا : غزل و یسنا و الهه و یلدا ۴ تا دوست صمیمی و پر نشاط ،بعد از دادن کنکور تجربی برای رفع خستگی به روستایی میرند که خاله حوا ، خاله ی پدر های یسنا و غزل که با هم دختر عمو هستند ، اونجا زندگی میکنه و پیشش میمونند و اونجا با یه گروه پسر به اسم راستین و سالار و امیر و دانیال به کل کل و بحت شروع میکنند و داستان های زی
من هم مثل خیلی از شماها کتاب خوندن رو با داستان‌ها و قصه‌ها شروع کردم. بعد آروم آروم کشیده شدم سمت رمان‌های ایرانی و خارجی. دوران نوجوانی بیشتر به رمان‌ها و داستان‌های فانتزی و علمی تخیلی علاقه داشتم. بعدها گوش به زنگ بودم ببینم کی چه کتابی می‌خونه تا من هم اون رو بخونم. توی دانشگاه بیشتر از هرچیزی کتاب شعر و رمان می‌خوندم. تا اینکه یه روز به نظرم رسید چه کار بیهوده‌ای! چرا به جای این همه داستان ماجرایی، نباید بشینم و یک کتاب علمی‌تر بخون
رند مستی جو دمی با او برآ
از در میخانهٔ ما خوش درآ
مجلس ما را غنیمت می شمر
زانکه اینجا خوشتر از هر دو سرا
جام می بستان و مستانه بنوش
قول ما می گو سرودی می سرا
خوش خراباتی و خم می سبیل
ما چنین مست و تو مخموری چرا
آب چشم ما روان بر روی ما است
باز می گویند با هم ماجرا
ماه من امشب برآمد خوش خوشی
تو بیا تا روز امشب خوش برآ
نعمت دنیی و عقبی آن تو
نعمت الله از همه عالم مرا
   این روایتی ست حقیقی از تجربه ی شخصی نویسنده  در مواجهه با پدیده ای اعجاز انگیز بنام عشق.     این اثر از دو اپیزود کوتاه تشکیل شده که به روایت مشترک از جانب دو سوی ماجرا میپردازد .  نوشته شده توسط شهروزبراری صیقلانی. 
ادامه مطلب
متعجبم از کسانی که دغدغه مالی و معیشتی ندارن ولی خودشون رو وقف فضای بی روح و سرد مجازی می کنن و اونو به ساختن و تجربه فضای گرم و روح بخش خانواده ترجیح میدن.
زندگی در خانواده خلاصه میشه و باقی ماجرا ها فقط حاشیه های زندگی هستند
مردم به دیدن فیلم های ابرقهرمانی میروند در صورتی که میدانند که در اکثر موارد آدم های خوب پیروز ماجرا هستند ولی چیزی که در اصل برای تماشایش میروند این است که این قهرمانان چگونه و چرا برنده میشوند!
...
این روز ها هم سپری میشوند ولی کاش به این سادگی بود، اینکه چطور تمام میشود و چه قیمتی دارد، مهم است.
با هم‌سایه‌ها رفتیم کلانتری.
اون دو تا خانوم با ماشین پلیس رفتن داخل. ما هم خواستیم بریم داخل که افسر کلانتری مانع شد و ما را بیرون کرد.
حدود پنجاه دقیقه بیرون جلوی کلانتری منتظر بودیم و نمی‌دانستیم که در کلانتری چه خبر است!
بعد از پنجاه دقیقه، فقط من را به داخل راه دادند.
افسر گفت تو این خانم را زدی؟
گفتم نه، من فقط از خودم دفاع کردم.
گفت این خانوما چیزای دیگه میگن.
گفتم دروغ میگن.
خانوما کلانتری رو گذاشتن روی سرشون و افسر با کلام تند آن ها را
سلام دوباره اینبار هم ماجرا در مورد من و کامپیوتر عزیزم  هست :)  از دیروز تا امروز انیمه استودیو یا moho رو هم تموم کردم :) فک کنم دارم تو این نرم افزارا شورشو درمیارم :|  هر چند در آینده زبان های php و python و c# رو هم به صورت کامل کامل یاد میگیرم :)
خوب من فعلا :)
الان  فک کنم با 3 الی 4 تایی نرم افزار انیمیشن سازی یاد گرفتم :)
 
ماساژ درمانی چیست
دکتر قولنج بهترین فیزیوتراپی در اصفهان و تسکین درد با درمان بوسیله ماساژ که به مجموعه ای از اقدامات فیزیکی قلمداد می شود توسط فرد متخصص بر روی فرد تحت درمان انجام می شود. اقداماتی از جمله مالش دادن، فشار دادن، دستکاری عضله ها، تاندون ها،  پوست و رباط ها  که ماساژ درمانی نام  داد.
همان طور که مطلع  هستید  صدها  نوع  ماساژ درمانی وجود دارد که بسته به سلیقه مردم، نیاهای مختلف و حتی مناطق جغرافیایی مختلف متفاوت هستند که ما در
 
نگاه کلی به ماجرا
هر دو نرم افزار در حوزه BPMSها فعالیت دارند.
درواقع هر دو نرم افزار تلاش می‌کنند تا فرایندهای سازمان را از حالت سنتی و یا دستی به حالت اتوماسیونی یا نیمه خودکار در آورند.
در کلیات تقریباً هر دو نرم افزار درحال انجام یک کار می‌باشند اما در جزئیات با هم دارای تفاوت‌های می‌باشند.
 
نظر همیار فرایند کسب و کار
این که واقعاً کدام یک از این دو نرم افزار برای ما بهتر می‌باشد به بسیاری از عوامل دیگر هم بستگی دارد.
اگر به دید آموزش ب
تجاوز گروهی 7 پسرعمو به دختر 16 ساله سرنوشت دردناکی را برایش رقم زدند.
به گزارش گروه اجتماعی برنا؛ دختری 16 ساله در روستای احمدآباد هند زنده زنده سوزانده شد.
ماجرا از آن قرار است که 7 پسرعموی قربانی او را در راه مدرسه اش ربودند و موردتجاوز قرار دادند.همچنین از این اقدام وحشیانه شان فیلمبرداری و در واتساپ خانوادگی شان منتشر کردند.
پس از منتشر شدن این ماجرا در واتساپ پدر شراره در مقابل اعضای خانواده و فامیل دخترش را برهنه کرد و پس از ضرب و شتم وح
همین که پاشو گذاشت تو حیاط و از نظر ناپدید شد، برگشتم گفتم یعنی شبو می مونه؟! ای کاش نمونه... دیدم گلی اینا دارن هیس هیس می کنن... 
بعدش آروم بهم گفتن که چرا اینو گفتی تو اژ کجا می دونی برنامه ضبط صدای گوشیش رو روشن نکرده؟!
خداااااایا... ماجرا رو پلیسی معمایی می کنن! 
می خوام اهمیت ندما ولی هی فکرم درگیر می شه!
اضطراب های بی خود و بی جهت!
+ حافظ
میخواهم فرار کنم. از محیط تنگ این حصار. حصاری که مرا نگه میدارد. از دویدن در دشت عشق. از پریدن و شیرچه زدن در دریای زلال ماجرا‌ها با تو. از یخ زدن در سرمای زمستان در کوه‌های پر برف.
از شنیدن خنده‌هایت.
آخ که شنیدن خنده‌های تو زیبا است. آخ که دلم میسوزه و اشک و خون دلم هیزمش می‌شود و میسوزد و میسوزد. آخ از زمان. آخ از رویای کودکی. آخ از فکر فرصت هایی که در دلم خواهند آمد ولی در حقیقت نه.
توی تاکسی بودم، نفر کناریم عطسه کرد؛ نفر جلویی سریع گفت آقا من همین کنار پیاده میشم، راننده هم دماغشو گرفت و شیشه رو داد پایین، خود طرف هم از خجالت سرخ شد طفک.عملا ازنظر فرهنگی به نقطه‌ای رسیدیم که خجالت عطسه کردن از خجالت گـوزیدن۱ بیشتر شده!
#کرونا
۱- عذرخواهی می‌کنم برای استفاده از این کلمه، ولی طنز ماجرا کم می‌شد اگر می‌نوشتم: باد معده!
دانلود رایگان دوبله فارسی فیلم Fast & Furious 6 2013
دانلود دوبله فارسی فیلم سریع و خشن ۶ سال 2013
نام : Fast & Furious 6لینک IMDbامتیاز : 7.1 از 10 – میانگین رای 306,821 نفرکیفیت : 720p BluRay ,1080p BluRayموضوع : اکشن, جنایی, هیجان انگیزفرمت : mkvمدت زمان: 130 دقیقهزبان: انگلیسیسال انتشار : 2013صوت دوبله: دارد
منبع: tinymoviez
کارگردان : Justin Lin
بازیگران : Vin Diesel , Paul Walker , Dwayne Johnson
خلاصه داستان :در این قسمت دومینیک تورتو (دیزل) ، برایان اکانر (واکر) و بقیه اعضای خانواده شان به ادامه آخرین
دست اندرکاران سریال دل و بیوگرافی آن‌هامنوچهر هادی کارگردان سریال , در کارنامه کاری خویش فیلم و سریال های پرمخاطبی همچون سریال دلدادگان , سریال نمایش خانگی عاشقانه و در جدیدترین فعالیت خویش هم فیلم رحمان 1400 را دارااست که با لبه های متعددی همراه بود .در خلاصه روایت سریال نمایش خانگی دل آمده است : ماجرا «دل» به کارگردانی منوچهر هادی در طول درحال حاضر رخداد میفتد و سریالی عاشقانه است . ماجرا سریال از این قرار است که فی ماب
شور احساسی حضرت زهرا (س)
هیئت الزهرا (س) تهران
دهه اول فاطمیه 98
سید مجید بنی فاطمه
سرمه چشمام، خاک پاهاتو، ماجرا داره دل من با تو

فایل صوتی + متن مداحی در ادامه مطلب...
(کربلا نصیبتون + شهادت)

متن مداحی:
سرمه چشمام، خاک پاهاتو، ماجرا داره دل من با تو اگر تو چشمام، نمه بارونه، به تو محتاجم، خدا می‌دونه
خدا می‌دونه، نبودی، روز من سیاه می‌شد آخر راهی که می‌رم، عاقبت کجا می‌شد کِی دلم، دچار کربلا می‌شد
صاحب قبر بی‌نشون، سلام مادر واسه زیارتت ک
امروز فیلم عصبانی نیستم رو دیدم
در تمام طول فیلم هر کجا که نوید عصبانی می شد منم عصبانی میشدم، هر کجا که غم ش میگرفت، منم غمم میگرفت
ولی خب هر دومون تلاش میکردیم به خودمون بگیم من عصبانی نیستم
قسمت دردناک ماجرا این بود که هم نوید و هم من حس می کردیم حق مون اینجایی که هستیم نیست و احتمالا خیلی هامون هر روز این حس رو داریم.
 
باورم نمی‌شود. از زمانی که به یاد دارم همیشه تنها کاری که می‌دانستم قرار است انجام دهم درس خواندن بود. ۱۲ سال مدرسه و ۶ سال دانشگاه بالاخره تمام شد، البته با اغماض. هنوز قول آخر و پایان‌نامه مانده.
قسمت سخت ماجرا اینجاست که بعد از این نمی‌دانم قرار است چه بکنم. بعد از این تصمیم با من است و من هم که آدم فرار کردن از تصمیم‌های بزرگ
پ.ن: انتخاب عنوان را هم باید به چالش ها اضافه کنم
امروز ، بعد از تحویل یک سرویسی ، متوجه شدم که گوشیم دستم نیست و وقتی باهاش تماس میگیرم ، میبینم که رد تماس میخوره . گفتم احتمالا افتاده از دستم ، با یه گوشی دیگه پیام دادم که این گوشی من رو ممنون میشم بهم تحویل بدید ، جواب داد که یه تومن بریز برام گوشیتو برات بیارم.
 
شوکه ام از این ماجرا ...
چند روزی این ادرس ماموکا به ادرس عزیز پیوندها گره خورده بود. درواقع دامنه نازنین جدیدم را انداخته بودند در زباله دانی و مسدود کرده بودند. اعتراض کردم. جوابی نگرفتم. فعلا برگشتم به همان دامنه قبلی تا ببینم ماجرا بر سر کدام نطق غرا من است که محتوای ناپسند داشته!
من هیچوقت آدمِ بمون درست کن و بسازش نبودم، تحمل میکردم. صبر، بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنید.. ولی این صبر واسه این بود که ببینم روال معمول و طبیعی ماجرا به سمت بهتر شدن میره یا بدتر شدن. همیشه ترجیح دادم روال طبیعی اتفاق ها همونی باشه که هست یکم دست انداز البته توی روال طبیعی هم بد نیست و قابل تحمل... اگر هم این روال وشکل طبیعی قابل تحمل نبود کنده میشم ازش...ولی ساختن و درست کردن شرایط، حس زندگی با یک صورت جراحی شده ی فیک بد قواره رو داره.. اینه
یک.
ششم آذر، زمان شروع ثبت نام کنکور دکتری.
هنوز در چند درس خاص آمده نیستم که باید میزان مطالعاتم برلی کنکور رو ببرم بالا.
دو.
پایان‌نامه و پر کردن پروپوزال برای دفاع که این از جمله اهداف میان مدته و باید سعی کنم تا قبل از خرداد ازش دفاع کنم.
سه.
آدم شدن به عنوان هدف لا بشرط که آن به آن باید درصدد رسیدن بهش باشم که الحق قسمت سخت ماجرا اینه.
عالم شدن چه سخت است
آدم شدن محال است
چند سوال از من شده بود که مجموعا به این برمی‌گشت که چطوری می‌شه تشخیص داد که یه چیزی پروژه‌س یا طرح و این‌که کلا این برچسب‌ها چه اهمیتی دارن. به همین خاطر می‌خوام ماجرا رو کامل توضیح بدم. در ضمن، اگه سوالی داشته باشین می‌تونین تو بخش جدیدی که سمت چپ همه صفحه‌ها اضافه شده ثبتش کنین که اگه می‌تونست برای عموم مفید باشه این‌جا توضیح بدمش. 
ادامه مطلب
تو راهروی خانه‌ی همان عضو هیات مدیره بودم که یکی اومد گفت: تو این خانوم رو زدی!
بیا بیرون ببینم.
رفتم بیرون دیدم اون دوتا خانوم، جار و جنجال راه انداختند که آره، این آقا ما رو زده!
یکی دوتا از همسایه‌ها اومدن جلو و به من گفتن: تو این خانوم رو زدی؟!
من داشتم تعریف می‌کردم که یکی از اون خانوم‌ها حمله کرد و دوباره من رو زد.
به خاطر این حرکت وحشیانه‌، اینجا همه به اون خانومه مشکوک شدن.
من چند بار برای افراد مختلف اصل ماجرا رو تعریف کردم.
در همین حین
ماجرا اینه که هیچکس جز خودمون واقعاً نمیدونه که چی از زندگی میخوایم، پس چرا منتظر باشیم دیگران مسیر خوشبختی رو نشونمون بدن؟
من
( آرش ) و برادرم آرمان، یه روزی از قطار سریع السیر زندگی تو تهران بیرون
پریدیم و وارد داستان تازه ای شدیم. ما با هر چی که داشتیم شروع کردیم به
ساختن فکرای تو سرمون. سعی کردیم یاد بگیریم چطور تفاوت ها و اختلاف
نظراهامون باعث اختلال تو پیشرفت کار نشن و حتی کمک کنن که نتیجه بهتری
بگیریم. ما برای ساختن هر گوشه ی اینجا با
اینایی که اذان میذارن رو گوشیشون بعد همه ملت رو بیدار میکنن ! آخر بیشعوریه ! 
تخت رو به روییم دو بار آلارمش ، یک بار اذان صبحش ! 
خب لامصب تو که خوابتم سنگینه ! بلندم نمیشی حتی صدای اون کوفتی رو قطع کنی ، نمازم نمیخونی میخوابی ، مرض داری ؟؟؟ 
یعنی چنان سردردیم از بیخوابی دیشب که مگو و مپرس ! 
منی که اینقدر پر انرژیم امروز استادم میگفت چرا نمیتونی راه بیااای :)) 
لطفا بیشعور نباشیم :/ 
+تعریف کنم چی شد اون ماجرا ؟؟؟ :)) دیشب حرف زدیم... 
   این روایتی ست حقیقی از تجربه ی شخصی نویسنده  در مواجهه با پدیده ای اعجاز انگیز بنام عشق.     این اثر از دو اپیزود کوتاه تشکیل شده که به روایت مشترک از جانب دو سوی ماجرا میپردازد .  نوشته شده توسط شهروزبراری صیقلانی. 
ادامه مطلب
زنگ زده بعد از کلی وقت میگه فلانی دلش گرفته مقصرش تویی
آخه بی مرام ما که تورو دادیم رفت ولی خدایی یکی زنگ زد تو این مدت 
بگه رضا تو بعد از خیانت فلانی بعد از اونهمه ماجرا چی کشیدی؟؟
چه از رفیقای خودت چه از رفیقای خودم..
خیلی نامردی
من سوختم و تو هنوز فکر اینی که بقیه چرا ناراحت شدن..
گناه من چی بود؟
توی ترسو حتی تقصیر گناه خودتو گردن نگرفتی.
 
من سوختم چون هیچکس نفهمید چی کشیدم
چون صدام در نیومد بخاطر آبر
پروردگارم ..... هستی ؟
پروردگارم .... 
فکر میکردم که توی این این روزهای آخر سال چیزای خیلی خوبی رو قراره تو پرونده وب سایت خاک گرفته ام بنویسم ....
اما الان که دارم فکر میکنم ، بر عکس اون چیزی که دارم میگم و خواسته قلبیم بود  همیشه به نشدنا فکر کردم .... 
نکنه نخوای؟
نکنه اشتباه کردم؟
نکنه دروغ باشه ؟
نکنه همه اینا نشونس واسه من ؟
بدی ماجرا که چه عرض کنم مزخرف ترین جای ماجرا جاهایی بود ک پروردگارم خودت شاهدشی ...
حالا محکم و قوی اومدم جلو ک بهم بگی این چ
بعد از اینکه سرورهای وبلاگی که داشتم به دلایل نامعلوم، دسترسی پنل وبلاگ‌ها رو از بین برد و اکثر وبلاگ‌ها رو هم از دسترس خارج کرد(حالا بگذریم که کدوم سرویس دهنده و این حرفا)، چند سالی می‌شد که دیگه به سمت وبلاگ‌نویسی برنگشته بودم! 
تو این چند سال خیلی شک و تردید داشتم که وبلاگ‌نویسی رو دوباره شروع کنم یا نه اما بلاخره اسفند ماه امسال وبلاگ‌نویسی رو توی بستر بیان شروع کردم و این جرقه نهایی رو مدیون اونجانب هستم، هر چند که یک دعوت رسمی نبود
خب دوستان عزیز  با یه گزارش دیگه در خدمت تون هستیم . این بار قرار چند  سریال محبوب در حال پخش گفت و گو کنیم . (۲ تا امروز و ۲ تای دیگه در روز دیگه معرفی میکنیم ) تا جایی که تونستیم سعی کردیم داستان براتون اسپویل نکنیم و فقط یه توضیح کوتاه از جو سریال و ماجرا برتون بگوئیم . امیدوارم از این پست لذت ببرید ^_^ 
نظر فراموش نشه عزیزان ^_^
ادامه مطلب
منبع : پینترست
 
حالا دقیقا 45 روزه که خونه نشستم . به غیر از چند روز اول که خوش گذشت ؛ دیگه الباقی چیزی جز کسلی نبود .
فیلم دیدم و کمی هم کتاب ولی هم چنان باید " در خانه بمانیم " . دیگه از یه جایی به بعد حس کردم کافیه باید شروع کنم روال عادی زندگی رو . ولی خوب بحث اینجاست همیشه برای من " خونه موندن = استراحت و خواب و تفریح و کنار خانواده بودن " و لاغیر .
یعنی اگه برگردیم این چند سال گذشته که به معنی واقعی کلمه پر مشغله تر شدم ؛ همیشه کارهام رو بیرون خونه
یه دوستی اینجوری با برادران فیلترینگ درد دل میکرد:"سلام برادران فیلترینگ، اگه اومدید و می خواید در اینجا رو تخته کنید خوش اومدید. زود تختش کنید. فقط یه مشکل: 5 ماهه که یه وب رو آدرس دادم بهتون هنوز فیل نشده ، ماجرا چیه؟+برادران فیلترینگ عزیز، مامور R81G13H رو هم بذارید اینجا به عنوان مراقب بالاسرم. با چم و خمش آشناست." همین.
خلاصه رمان معلول:

سارا دبیر درس الهیات و فلسفه در یکی از دبیرستان های مذهبی واتیکان است او ۳ سال است که وارد این حرفه شده و کلاس هایش به شدت جذاب و پر مخاطب است تا اینکه در اواسط سال تحصیلی شاگردی جدید به جمع دانش آموزان او می پیوندد شاگردی با نام مارگاریتا ، او فلج است و حتی نمی تواند صحبت کند خانواده ی او می گویند او در ۱۰ سالگی زمانی که در اتاقش تنها بود خود را از ساختمان پایین انداخته و به این روز افتاده است ، مارگاریتا با اینکه فلج است اما
دختره و پسره تو خونه تنها بودن.....پسره ب دختره گفت دوسم داری؟؟...دختره گفت اره...پسرگفت ثابت کن....دختره  تک تک لباساشو دراورد.....دختره ب پسره گفت تو چی دوسم داری؟؟...پسره گفت اره...دختره گفت ثابت کن.....پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش...از دید مثبتش ب این ماجرا فک کنید ن منفی...
نصف شبی یاد این ماجرا افتادم
ی بار مادرم داشت میرفت خونه داداشش چهار پنج روز بمونه ،وسیله هاشو جمع کرد گذاشت تو کیف مسافرتی و راهی شد 
بعد رفتنش ی خورده اوضاع خونه بهم خورد ،جا بعضی وسیله ها رو نمیدونستیم 
منم تو اون اوضاع مسواکم گم شده بود هر چی گشتم نبود رفتم یکی دیگه خریدم 
خلاصه مادرمم برگشت و دور هم نشسته بودیم گفتم مسواک منم خود به خود غیب شده !!
ادامه مطلب
خلاصه داستان:
قسمت دوم منهوای زیبای موج شکن: شیوون پس از آنکه کانون نیروی "کی" خود را توسط استادش درهم شکسته می بیند به دنبال آن است که از "موریم" یا همان دنیای رزمیکاران فاصله گرفته و به زندگی عادی بازگردد. اما این پایان ماجرا نیست؛ از سویی، دشمنان استادش، گومون ریونگ، همچنان در پی انتقام هستند و از سوی دیگر، نشان ققنوسی که
ادامه مطلب
حسام حسین‌زاده
انگار اسم کوچک معلم‌ها همیشه در مدرسه چالش‌برانگیز است. آن زمان که ما دانش‌آموز بودیم تنها در خفا می‌توانستیم اسامی کوچکشان را بر زبان بیاوریم اما حالا همه‌چیز فرق کرده است. البته این تفاوت برای همۀ مدارس نیست، هنوز هم در مدارس محلۀ ما و بسیاری از مدارس دولتی دیگر احتمالاً آوردن اسم کوچک معلم‌ها تبعات گران‌باری به‌دنبال خواهد داشت.
من هیچ‌وقت حساسیتی روی این ماجرا نداشته و ندارم، به خاطر همین همیشه جلسۀ اولی که وارد ه
 
 
 
دستگیری اعضای باندی که از قاچاقچیان سرقت می‌کردند
فرمانده انتظامی هرمزگان از شناسایی و دستگیری یک باند ۴ نفره سارقان مسلح مامور نما در استان خبر داد.
اعضای این باند مسلح به راهزنی و سرقت مواد مخدر از قاچاقچیان در محور‌های مواصلاتی فرعی و اصلی استان می‌پرداختند./ایرنا
 
 
 
 
هرچقد از طنز ماجرا بگیم کم گفتیم:)))))
 
 
نشستم واحدامو براشون میگم:)) باکتری. ویروس. فیزیو. آناتومی سروگردن. روانشناسی. یک مشت قولِ موجود در ترم دو!:)) هرچی بیشتر میگفتم بیشتر وحشت میکردن و برام ارزوی صبر میکردن. اصرار شدید که از همون اول ترم درس هرروز همان روز باشه ماجرا!:)) و بخونم جدی که بتونم پاس کنم. غمگینم . ولی چاره ای هست؟ نیست.
 
+ اتاق جدید بی نهایت سوت و کوره. ولی عوضش امکاناتش بیشتره و تمیز تره. باید کنار بیام این یه ترمو. نمیدونم واقعا:))
اصلاً معلوم نیست قضیه از چه قرار هستش.
هیچ جا، هیچ چیز مشخصی هم در این مورد نوشته نشده که ناوچه کنارک چرا و چطور مورد هدف قرار گرفته.
حتی یک روز هم برای این همه کشته و زخمی شدن جوانان، عزای عمومی اعلام نکردن!
قسمت خنده دار ماجرا، این پست "باشگاه خبرنگاران جوان" هست. البته اگر پاکش نکنن. واکنش های مردم رو هم بخونید.
لینک
۹۸.۰۷.۱۸اتوبوس جلوی یک حسینیه ایستاد و مسئول گروه گفت سریع نماز را بخوانید و بیایید چون معلوم نیست چه وقتی به نجف برسیم. همه سریع وضو گرفتند و به نماز ایستادند. وقتی نماز دوم هم تمام شد چند برادر عراقی آمدند و تعارف کردند. سر سفره ی شامی که تدارک دیده بودند. مسئول گروه گفت اگر دعوتشان را رد کنیم خوب نیست ...بدون سر و صدا و شلوغ بازی پذیرایی کردند و هر کس هر چه میخواست برایش فراهم میکردند.یاد شب تاسوعا افتادم و هیئتی که رفته بودم. جوانی با یک کیف ک
یه زمانی مدام این جوانها گوشی می انداختند پایین و میزان شکستن رو ارزیابی می کردند. جدیدا همچین فیلمی ندیده ام. گوشی ها هم یه روزی ارزیان بود. آیا الان هم همچین کاری در ایران می کنند؟
شک دارم. فکر می کنم تب ماجرا در کل دنیا هم خوابیده و گوشی ها با قابلیتهای دیگه ارزیابی می شوند و مورد توجه قرار گفته اند.
وب هم تردهای جالبی داره.
نداره؟
با اینکه قضیه سانچی هیچوقت دقیق مشخص نشد، اما در جریان کم کاری مسئولان و اشتباهات عجیب در روال امداد و نجات بودم و خیلی هم ناراحت از پیگیری نشدن ماجرا و تقاص پس ندادن عوامل!امروز اما بحث فرق میکنه! من با اینکه کاملا به چوپان دروغگو بودن مسئولان (اصلا نمیشه کلمه درخوری براشون پیدا کرد) مطمئن بودم، اما در مورد سقوط هواپیمای اوکراینی گفتم خییلیی بعیده کار خودشون باشه! مگه میشه آدم اینقدر احمق؟!!! مگه میشه سه چهار روز سرپوش؟! با اینکه قبلا بهم ثا
ما مردم این سرزمین، با آرامش بیگانه ایم. مشغله های ذهنی مان یکی - دوتا نیست. تا می آییم با یک مسئله کنار بیاییم و سازگار بشیم، سر و کله ی غول مرحله ی بعد پیدا میشه. البته بیشتر وقتها این غول خودش نمیاد و یک عده ای از اون عقب هلش میدند توی ماجرا. مثلا هنوز سر و صدای بنزین و اعتراض و ... نخوابیده که الکی الکی یه کلیپ درمیاد توش یه هیولا بچه ی زباله گرد رو میندازه تو سطل زباله. پشت بند اون سناریوی همیشگی اجرا میشه. این ذهن بی صاحاب ما آروم نمی گیره.
سلام
دختری ۲۳ ساله هستم و مشغول تحصیل و مجرد‌. ماجرا برمیگرده به وقتی که بیست و یک ساله بودم، خانواده ما کلا ارتباط فامیلی زیادی دارن با هم، از قضا همدیگه رو زیاد میدیدم. تو گروه بچه های هم سن و سال دو تا برادر دو قلو بودن که یک سال و خورده ای از من کوچیکتر بودن، خانواده خوبی بودن و کلا آدم های اجتماعی و اهل ساز و موسیقی.
تا اینکه من متوجه شدم یکی از اون پسرها مدتیه انگار بیشتر بهم توجه میکنه یا نگاه میکنه، طبیعتا فکر کردم خیالاتی شدم بعد از طری
بسم الله






























 

اشاره
داستان تولد و کودکى عیسى در دو انجیل متى و لوقا، در مجموعه عهد جدید
رسمى، آمده است. اما برخى از اناجیل غیررسمى با تفصیل بیشتر به این ماجرا
پرداخته اند. در برخى از این اناجیل مطالبى آمده که در اناجیل رسمى نیامده و
گاهى مطالب در اناجیل غیررسمى مت
من از همان روز اول می‌دانستم این ماجرا پایان خوشی ندارد، البته اگر بشود پایانی برایش متصور شد. من از همان اول می‌دانستم ته این ماجرا برای من چیزی جز تنهایی نخواهد بود. ولی مگر تنها نبودم؟ مگر همه‌ی عمر، از همان روز اول تا همین امروز تنها نبودم؟ حالا گیرم تنهایی‌ام کمی بزرگتر شود. گیرم کمی بیشتر فرو بروم. یک وجب یا صد وجب، دیگر چه فرقی می‌کند؟ نه فقط من، هر آدم دیگری با یک آی‌کیوی متوسط و حتا پایین‌تر از حد متوسط هم می‌توانست پیش‌بینی کند
حالش خوب نیس..و اون بهش میگه قوی باش..فک کن مثلن ب کسی ک بچه شو تازه از دست داده بگی قوی باش..واقعا نمیفهمم تو مغز بعضیا چی میگذره...این موضوع حتی منی ک زیاد ربط ب ماجرا ندارمم ، داره از تو میکشه ..بعد ب اون میگه قوی باش..
حالم خوش نیس..فشار امتحان داره لهم میکنه..عملا تمام وقتمو دارم میخونم ولی هنوز از برنامم دو روز عقبم...با همه اتفاقات این چند وقت واقعا نیاز دارم ب مغزم حداقل دو روز استراحت بدم..ولی وقتشو ندارم..نمیفهمم چقد دیگه میکشم..
واسه رفیقم دع
اگر در کاری موفق شوی دوستان دروغین و دشمنان واقعی به دست میآوریزندگی کتابی است پر ماجرا هیچ گاه آن را به خاطر یک برگش که از آن راذینیستی دور نیندازجایی در پشت ظهنت به خاطر بسپار که اثر انگشت خداوند روی همه چیز هستهمیشه همه خواستنی ها داشتنی نیست همان طور که همه داشتنی ها خواستنی نیستبه کم نورترین ستاره ها قانع باش زیرا چشم همه به سوی پر نورترین ستارهها دوخته است

ادامه مطلب
کتاب سرزمین نوچ نویسنده: کیوان ارزاقی انتشارات: نشرافق
سرزمین نوچ : یک مهاجرت، مهاجرتی به ظاهر جذاب و رؤیایی، انتهای ماجرا خواندنی ست
 
کتاب سرزمین نوچنویسنده: کیوان ارزاقیانتشارات: نشرافق
معرفی:
یک زوجِ عاشقِ خوشبخت، که رفته اند در سرزمین رویاها (بخوانید آمریکا) زندگی کنند..ظاهرا همه چیز خوب پیش می رود تا زمانی که یک اتفاق، مردِ داستان را……….!؟بخوانید تا ببینید چه می شود!!
بریده کتاب:
دختر کلاس اول دبستان دستخط های کج ومعوج، نقاشی کاردستی
وقتی به دنیا همه روزهای اول جمجمه سرم به شکل قایق بود توی نه ماهگی عمل جراحی کرده ام !!! و الان که 30 سال م هست جایی این عمل هست چند سال پیش که اقدام کرده ام برای گواهینامه رانندگی پزشک عمومی گفت بهم گفت چشم هات یه جوری هست برو دکتر مغز و اعصاب !!! رفتم اونجا نوار مغز و CT SCan مشخص میشه که این عمل برای از بردن اثرات جمجمه ای سرم باعث شده مقداری از آب مغزم بیاد بین پوسته مغزو جمجمه ام قرار گرفت و همین باعث شده بیشتر مواقع سر درد داشته باشم !
 
 
 اینقدر در نوشتن خودم دقّت کرده‌ام به علائم نگارشی، به خصوص به نیم‌‌ فاصله‌ها (خود این نیم‌فاصله است یا نیم فاصله؟!) که یه لحظه دیدم تلویزیون داره تبلیغ میذاره، گاو و شیر و این قسم مسائل، ناخودآگاه زیر گاوه رو نگاه کردم (زیر عکس گاو منظور) که جمله‌ای که نوشته رعایت کرده فواصل رو یا نه... اینم از آخر و عاقبت ما... :) سر یه ماجرا، برای درست و روانخوانی از یکطرف کار به تشدید و اعراب‌گذاری رسیده حتّی... امّا در جریانی که، گاهی وسواس که بالاتر می
یادم بنداز برای یه خرس تدی بخرم...برای زمانی که اوضاعت خوب نیست ، شرایطت پیچیده است، من به نظرت محرم اسرارت نمیام، بقیه ی خانواده مون تو و دردسرت رو نمیبینن و از درجه ی اهمیت افتادی و هیچ رفیق حسابی دور و برت ندارییادم بنداز به خرس تدیت احترام بزارم، وقتی از من مادر تر میشه برات تو شب هایی که محتاج بودن یه نفر کنارت بودی
کاش این ماجرا به سر نیاید...
مهر در سجاده ام پنهان بماند بهتر است
کفر ما در سایه ی ایمان بماند بهتر است
عشق و رسوایی خطر دارد زلیخای عزیز
یوسفت در گوشه زندان بماند بهتر است
در دلم نفرین و بر لب آفرین دارم ولی 
ماجرا بین لب و دندان بماند بهتر است
بعد از این از عشق ما در کافه های انزوا
نقش مرموزی ته فنجان بماند بهتر است
بی سلامی آمدی پس بی خداحافظ برو 
عشق بی آغاز بی پایان بماند بهتر است
احسان_افشاری
 
خب بزارید بدون مقدمه و حرف های اضافه بریم سراغ اصل ماجرا ! شما اینجا هستید تا بتونید کسب و کار سنتی خودتون رو آنلاین کنید و بتونید خوب بفروشید ، و من توی این صفحه می خوام صفر تا صد راه اندازی فروشگاه اینترنتی ، یا همون راه اندازی کسب و کار اینترنتی رو به شما یاد بدم .
ولی ازت چند تا خواهش دارم ، اول اینکه با دقت حواست به نکاتی که می گم باشه ، چون من بیش از 400 وب سایت فروشگاهی طراحی کردم ، سایت های بزرگی که همین الان دارند میلیونی می فروشند . و خود
چند روزی هست که خبر گم شدن دوربین‌ِ فیلم‌برداری‌شان پیچیده ، همسایه‌‌ی تقریبا جدیدمان را می‌گویم ، گویا دوربین در خانه و جایی جلوی دید قرار داشته است و کسی آمده و برده است! البته همه‌ی این‌ها را خودش می‌گوید؛ می‌گوید که دوربین کنار تلویزیون بوده است و حالا نیست ، تمام سوراخ سُمبه‌های خانه را زیر و رو کرده است ولی دریغ ، پول نقد هم در خانه داشته است اما حتما دزد محترم وقت پیدا کردن آن‌ها را نداشته و فقط دوربین را برداشته و متواری شده اس
مشکل از من بود. من نتونستم رنگی به زندگیت بدم. آره شروع همه ی ماجرا دست من بود. اولین نفس رو من کشیدم. من بودم که جون گرفتم از تو... اما دیگه ریش و قیچی دست توعه. دیگه این توئی که میبری و میدوزی. پایانش با توعه. تویی که جون میگیری، جون منو... میدونم حال خودت خوب نیست، میدونم دنیات سوخت و خاکستری شد، میدونم آرزوهاتو پر دادی رفت، فقط یه چیزی: امید رو از من نگیر. یک جایی از زمان منتظرت میمونم. شاید عاشق موندن اینجاها معنی پیدا میکنه. منو ببخش پس...
این دو نفری که تو بابل کرونا گرفتن برا بیمارستان روحانی بودن، جایی که بچه های پزشکی ما کار میکنن. این ینی چی؟ ینی اگه اینا کرونا بگیرن کل دانشگاهمون کرونا میگیره!:)) حالا همه دارن تو گروه بحث میکنن که دانشگاه باید تعطیل شه! ماسکای بابل تموم شده. ضد عفونی کننده اصلا نیست. و خلاصه وضعیت بی نهایت افتضاحیه. من فقط نشستم به بازیای دنیا میخندم و به این فکر میکنم که خداروشکر ما تو ایران انقدر ماجرا داریم که هیچوقت حوصله مون سر نمیره!:)) بله. 
بسم الله
 
بسم الله
کاش این اتفاق بسیار تلخ رخ نداده بود.کاش این اتفاق بسیار تلخ رخ نداده بود.کاش این اتفاق بسیار تلخ رخ نداده بود.هزار بار این جمله را می‌گویم؛ و می‌گویم که این نوشته برای ماست‌مالی کردن و رفع مسئولیت از قاصرین و مقصرین نیست و ما متتظر و متوقع دادرسی قاطعانه و عادلانه در این موردیم.این حادثه بسیار تلخ بود و امثال این نوشته برای تسلی دادن به خانواده‌های داغ‌دار نیست؛ که آن تسلی دادن کار خداست...حرف این‌جا این است: مبادا نار
اصلا بگذارید برایتان همه چیز را از سیر تا پیاز تعریف کنم ...
۱۳ سالم که بود عاشق پسرِ دوستِ پدرم شدم...
بعد از اون در ۲۳، ۲۴ سالگی عاشق مهندس شدم به غلط...
فکر نمیکردم دیگر بتوانم کسی را دوست داشته باشم...
ماه گذشته داشت علاقه ای بین من و معلم شکل میگرفت...
نمیتونم توصیف کنم که چقدر این انسان وقیح و بد بود...
اول که فهمیدم دوست دختر داشته که بعد از کلی موس موس کردن و آسمون و ریسمون بافتن و کتمان کردن مجددا خر شدم...
رابطه مان خوب بود...
تا زمانی که امشب خر
فیلم عرق سرد به جرعت میتوان گفت یکی از بهترین فیلمهای تاریخ ایران میباشد. موضوع این فیلم به یک اتفاق واقعی که قبلا رخ داده شباهت دارد؛ یعنی ماجرای خروج از کشور نیلوفر اردلان. اما به گفته باران کوثری و نیلوفر اردلان داستان فیلم ربطی به آن ماجرا ندارد
توصیه میکنیم فیلم دانلود فیلم عرق سرد را ببینید
یه پست توی فیس بوک یه نفر دید که نوشته بود یکی از استادا، بعد دو سال تحمل بیماری به دیار باقی شتافت. 
تعجب زده شد! گویی هیچ وقت باخبر نشده بود.
تاریخشو نگاه کرد... خبر واسه سه سال پیشه!
یادش اومد کم کم که مراسم ترحیم هم توی دانشگاه با هم برگزار کردن. اینکه با دختر اون استاد حرف زده بود.
اینکه استادو توی دانشگاه توی اون دو سال دیده بود... اینکه یه درسو از بخش برق دانشکده گرفته بود و استاد بهش گفته بود که از من فرار کردی؟
.
انگار یه قسمتی از خاطره های ا
متن آهنگ چه شد از محسن چاوشی
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی چه شد که شیوه ی بیگانگی رها کردی
به قهر رفتنو جور و جفا شعار تو بود چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جور و جفا دیدمو وفا کردم تویی که مهر و وفا دیدیو جفا کردی
بیا که چشم تو تا شرمو ناز دارد کس نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی
دانلود
فیلم عرق سرد به جرعت میتوان گفت یکی از بهترین فیلمهای تاریخ ایران میباشد. موضوع این فیلم به یک اتفاق واقعی که قبلا رخ داده شباهت دارد؛ یعنی ماجرای خروج از کشور نیلوفر اردلان. اما به گفته باران کوثری و نیلوفر اردلان داستان فیلم ربطی به آن ماجرا ندارد
توصیه میکنیم فیلم دانلود فیلم عرق سرد را ببینید
 
چه درد آلود و وحشتناکنمی گردد زبانم که بگویم ماجرا چون بوددریغا درد ،هنوز از مرگ نیما من دلم خون بود … چه بود؟ این تیر بی رحم از کجا آمد؟که غمگین باغِ بی آواز ما را بازدرین محرومی و عریانی پاییز ،بدین سان ناگهان خاموش و خالی کرداز آن تنها و تنها قمریِ محزون و خوشخوان نیز؟ چه وحشتناک !نمی آید مرا باورو من با این شبخون های بی شرمانه و شومی که دارد مرگبدم می آید از این زندگی دیگر ندانستم ، نمی دانم چه حالی بود؟
 
 
 
 
 
 
برایت قهوه می‌ریزم، تو از من آب میخواهی !
 
به چَشمت شعر میکارمولیکن خواب میخواهی 
 
مسیرِ مستقیمی رانشانَت می‌دهم 
اما پُر از آشفتگی هستی...و
تو پیچ‌ وُ‌ تاب میخواهی !!؟
 
 
(در ادامه شاعر دیگری میفرماید :
دلبرِ لجبازِ تو کاری به دستت داد و رفت
زشت بود اما به زیبایی شکستت داد و رفت :))
 
#علیرضا_آذر
 
 
 
پ.ن.: متاسفانه اون ایمیل مزاحم هنوز پیگیر منه :/ از اپ های دیگه مزاحمت ایجاد میکند . واقعا پشت ماجرا کیه؟؟
حتی تو افسانه‌ها هم پلیدترین و کثیف‌ترین شخصیت‌ها، اونایی هستن که برای بقا، زیبایی و ثروتشون، بچه‌ها و جوون‌ها رو می‌کشن. (ضحاک تو ادبیات خودمون یا مثلا نامادری سفیدبرفی تو اون سینمایی آخری که ازش ساخته بودن)
از بین بردن پاک‌ترین و بی‌گناه‌ترین آفریده‌های خدا، فقط از پلیدترین هیولاها برمیاد...
+کاش اگه راهپیمایی می‌ریم یا نمی‌ریم، حداقل یه مقداری راجع به اصل ماجرا، این که از کجا شروع شد و اصولا قضیه چیه، مطالعه کنیم.
سال ها پیش در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد چون ...
 
سال ها پیش در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد چون دختر او مخفیان
هیچ وقت نفهمیدم از کجای ماجرا آدم ها به جای اینکه رک و راست باهم صحبت کنند و همه چیز را به هم بگویند  شروع کردند به لفافه گویی 
از کی به جای اینکه زل بزنند در چشم های هم و بگویند دوستت دارم دلم برایت تنگ شده یا حتی حالم ازت به هم میخورد به پروفایل های شبکه های مجازیشان متوسل میشوند 
اگر یک روز کسی پیدا شود که در چشم هایم زل بزند که ستوده جان ازت متنفرم محکم بغلش خواهم کرد و برای این حجم از صداقت عمیقا از او تشکر خواهم کرد !
پینوشت : کسی هست که دلم
سلام.خسته نباشید.بازم با یه داستان جدید اومدم.اسم این داستانم کویره.غرب وحشی...شاید داستانای این مدلی زیاد دیده یا خونده باشید اما مطمئنم این داستانم ارزش خوندن داره!پس پیشنهاد می کنم پس از منتشر شدنش حتما برید و بخونید.بریم پیش داستان:
او به من گفت که ماموریتی برایم دارد که اگر بتوانم خوب انجامش دهم پول خوبی هم برایم خواهد داشت.من هم که این روز ها پول تمام کرده بودم و حسابی به پول نیاز داشتم و سرم هم برای ماجرا درد می کرد قبول کردم...اما نمی دا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها